ترجمه: علی فیاضی
جشنواره کن در هفتادمین دوره به دنبال یک جشن بهیادماندنی و سینمایی است و حضور پدرو آلمودوار در راس هیئت داوران جشنواره میتواند این عیش سینمایی را کامل کند.
از دیروز که جشنواره رسما کار خود را آغاز کرده، فیلمسازها و داورها حسابی زیر ذرهبین قرار گرفته اند. اما گفتگو با آلمودورا خوشصحبت در هر شرایطی و به هر بهانهای جذاب است. در این گفتگو آلمودوار فراتر از تجربهاش بهعنوان رئیس هیئت داوران، از سینما میگوید و عشق و علاقهی همیشگیاش به بازیگری و بازیگران. قطعا برای هر مخاطب پیگیر سینما جالب است که بداند مهمترین سینماگر اسپانیایی معاصر درباره ستارگانی مانند تام هاردی، بندیکت کامبربچ و کیت بلانشت چه نظراتی دارد!
رییس هیئت داوران بخش اصلی کن بودن چقدر برای شما مهم است. چگونه خود را آماده کردید؟
برایم افتخار بسیار بزرگی است. کن هر ساله حضور فیلمهای هنری را جشن میگیرد و برای من فیلمهای هنری بسیار مهم است. هم به عنوان تماشاگر و هم به عنوان فیلمساز. من حداقل دوبار در هفته سینما میروم، بیشتر به خاطر لذت بردن تا اینکه برای قضاوت آنها را ببینم. اما اینجا مجبورم که قضاوت کنم. اینجا سابجکتیو خواهم بود چرا که بهترین کاری که میتوانم انجام بدم آن است که از فیلمهایی که دوست دارم دفاع کنم. اما سعی میکنم کاملا درباره نظر هشت هضو هیئت داوران انعطافپذیر باشم. من از آنها میخواهم که مرا قانع کنند تا چیزها را آن طور که میبینند ببینم. همهی ما درباره این که چه آثاری برنده شوند مسئولیت داریم. و برای آمادگی هم سعی کردم در این دو هفته اخیر خوب بخوابم. لباسهایم را سغارش دادهام و سعی کردم تا زمانی که میخواهم بپوشمشان وزن اضافه نکنم.
شما تجربه حضور در هیئت داوران را در سال 1992 تحت ریاست ژرار دپاردیو دارید. به این تجربه چطور نگاه میکنید؟
آنها را خوب یادم میآید. دوستی با سرج توبینیو و صحبت کردن درباره توروفو. بحثهایمان با فیلمبردار بزرگ، کارلو دی پالما درباره آنتونیونی، کارگردانی که از نظرم بسیار اهمیت دارد. دوستم جیمی لی کرتیس که همیشه خوشمشرب است و از همه مهمتر ژرار دیپاردیو، با روحی آزاد، سرگرم کننده و انعطاف پذیر.
درباره تجربه موفقیت در کن با فیلمهای «همه چیز دربارهی مادرم» در سال 1999 و «بازگشت» در سال 2006 بگویید.
دربارهی «همهچیز دربارهی مادرم» یادم میآید که صحنه را به خاطر سپاسگزاری خالصم بوسیدم. حرکتی کاملا ناگهانی بود اما به نوعی هم تقلید بود. پاپ ژان پل دوم هم این کار را کرده بود. البته نه این که من به خیلی طرفدار پاپ باشم اما به نظرم در آن لحظه ازناگهانی بودنش خوشش آمد. زانو زدن و زمین را بوسیدن.
اما احساساتم درباره «بازگشت» کاملا متفاوت بود. من پنج بازیگرم را روی صحنه میدیدم که جایزه گرفتهاند و سعی میکردم جلوی اشکهای خودم را بگیرم. فکر میکنم بعضی از خبرنگارها صحنه را دیدند و فکر کردند که من از این ناراحتم که دیگر جایزه بهترین فیلم را نمیگیرم اما این کاملا غلط است. دیدنشان در آن بالا روی صحنه بدون شک احساسیترین خاطرهای است که از این فستیوال دارم.
به طور کلی شما نوع خاصی از بازیگران را در فیلمهایتان بازی میدهید؟ چه زنان و چه مردان. در پروژهای بینالمللی بازیگران زنی که انتخاب میکنید چه کسانی هستند و آنتونیو باندراس فیلمهایتان کیست؟
همین الآن دو نفر به نظرم آمدند یکی لنا دانام و دیگری ایمی شومر. هر دو زاده شدند که با من کار کنند. من همینطور عاشق بازی والریا برونی تدسکی هستم و کاترین دنو با ظاهری که امروز دارد برای فیلمهای من کاملا مناسب است. جسیکا لین و سوزان ساراندون هم خیلی عالی هستند. من به تازگی سریال «دشمنی» را تماشا کردم و هر دو را خوب میشناسم. بت دیویس و خوان کرافورد هم از بازیگران مورد علاقهام بودند. البته اگر کریستین اسکات توماس، ژولیت بینوش و ایزابل هوپر را حساب نکنیم. انتخاب مشخص دیگرم والر لمرسیر است. جسیکا چستین و کیت بلانشت زنان قریبا چهل ساله را بازی کنند و من البته به این فکر کردم که چون متاسفانه دیگر چاس لامپریو را برای نقش مادربزرگ ندارم مارث ویلالونگا اگر اسپانیایی صحبت کند عالی است. همه بازیگران بزرگ و عزیزی هستند که نقشهایشان بدون نقص و ذاتی بازی میکنند.
جدای از آنها بازیگری که مرا خیلی به یاد آنتونیو بانداراس میاندازد ( در دهه هشتاد زمان «منو ببند» و «قانون هوس») طاهر رحیم است. و حتی راه رفتنشان هم شبیه است. نسخه دیوانه و پر حرارتش جک اوکانل است به خاطر این که او همان بهت محکم و همان جنس از اشتیاق باندراسی را دارد. تام هاردی بر لبهای از خشونت، حرارت و صداقت راه میرود. اسکار ایزاک و پدرو پاسکال هم همینطور. جدای از آنتونیو، گیلریام گالینی برای نقش کارگردان یا نویسنده عالی است. من همین طور گاسپر اولیل، لوییس گارل، ونسان کسل و پیر دی لادونچمپس را به یاد دارم. اگر قرار باشد برادری برای رزی دی پالما انتخاب کنم باید پیری نینه باشد. و بندیکت کامبربچ هم نقش کارگردان را در «آموزش بد» بازی خواهد کرد. اما اگر من در جای دیگری زندگی کرده بودم بازیگران مرد مورد علاقهام آلن دلون، ژان پل بلموندو و میشل پیکولی خواهند بود.
و سوال آخر آقای آلمودوار آیا ماویدا تمام شده است؟(اشاره به جنبشی در سال 1975 در اسپانیا که با مرگ فرانسیسکو فرانکو آغاز شد)
نه روح ماویدا هنوز در جوانانتر ها وجود دارد. البته نمیتواند مانند دهه هشتاد باشد. آن زمان ما آغاز عصر دموکراسی را جشن میگرفتیم. ماویدا نتیجهی از بین رفتن ترسمان بود. برای کشور ما چیزی جدیدی بود و برای همین تبدیل انفجار آزادی از هر نوع شد. دهه هشتاد کاملا متفاوت بود با زمانی که ما امروز در آن زندگی میکنیم. اما روحیه آزادهیخواهی و خلاقیت هنوز زنده است و مادرید هم همان مادرید قدیمی است. هر چند کمی اروپاییتر شده باشد. مادریدی که عاشقش هستم هنوز همان جا است، در لاسسیبلس در مرکز، همین حالا پوستر بزرگی وجود دارد که رویش نوشته «خوشآمدید پناهندگان» شهری که درش به روی خارجیها باز است و شبها همیشه زنده است.