بایگانی‌ها

کیارستمی شخصیت‌های قصه را تا مرز تحقیر می‌برد

کیارستمی شخصیت‌های قصه را تا مرز تحقیر می‌برد
کیارستمی شخصیت‌های قصه را تا مرز تحقیر می‌برد

سیدرضا میرکریمی تهیه‌کننده و کارگردان سینمای ایران در مسترکلاسی با عنوان «تجربه‌های کارگردانی/ فیلمساز به مثابه کیمیاگر» به مرور تجربیات خود در عرصه فیلمسازی پرداخت.

به گزارش ستاد خبری سی‌وهشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر، مسترکلاس سیدرضا میرکریمی با عنوان «تجربه‌های کارگردانی/ فیلمساز به مثابه کیمیاگر» عصر امروز چهارشنبه ۵ خرداد در سی‌وهشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر با اجرای شادمهر راستین برگزار شد.

در ابتدای این مسترکلاس میرکریمی بیان کرد: ابتدا باید بگویم که به چند دلیل خواستم در این مصاحبه باشم چون تا الان خیلی تن به این نداده‌ام که کارگاه یا کلاسی داشته باشم، نه به‌خاطر اینکه حوصله آن را ندارم بلکه به این‌خاطر که فکر می‌کنم این انتقال تجربه نیاز به مهارتی دارد که فکر می‌کنم هنوز آن را کسب نکرده‌ام. عواملی که باعث شد در این کارگاه باشم، حضور شادمهر راستین و البته نام جشنواره جهانی فیلم فجر است؛ من برای این جشنواره و سابقه آموزشی آن اهمیت قائلم و امیدوارم در دوره‌های جدید هم بتواند همین‌طور به کار خود ادامه بدهد.

سینما و مهارت جذاب قصه‌گفتن

او در ادامه اظهار کرد: نکته مهم در سینما قصه‌گویی است. مهارتِ جذاب تعریف کردن یک قصه و زندگی‌ای که در قالب مستند وجود داشته یا زائیده ذهن نویسنده است مهم است، باید اشتراکات این موضوع را پیدا کرد. اصولاً قصه گفتن چه در سینما، چه ادبیات و … مهم است و باید بدانیم چه ویژگی‌هایی را باید داشته باشیم تا مخاطبان را جذب کنیم. گاهی فکر می‌کنم قصه گفتن به گونه‌ای مثل احضار ارواح است، سحری در آن وجود دارد که اگر آن سحر را نداشته باشیم تمام حقه‌ها و ترفندهایی که برای جذاب تعریف کردن قصه یاد گرفته‌ایم، برای مخاطبان رو می‌شود؛ مثل شعبده‌بازی که، با وجود اینکه می‌داند حقه دارد ولی زمانی موفق است که در لحظه اجرا باور داشته باشد معجزه‌ای در حال رخ دادن است.

میرکریمی ادامه داد: فیلمساز خودش باید از کاری که می‌کند هیجان‌زده باشد و از آن لذت ببرد، به نظرم قبل از اینکه روحی را روی پرده ظاهر کنید که دیگران از آن متعجب شوند و قصه آن را پیگیری کنند، باید ابتدا روح مخاطب را از کالبد آن بیرون بیاورید. اولین احضار روح باید روی مخاطب صورت بگیرد یعنی به این برسیم که چگونه قصه را تعریف کنیم تا روح مخاطبان را از بدن آنها بیرون بکشیم. به نظرم کلماتی مثل هم‌ذات‌پنداری و… کلمات کوچکی برای این موضوع هستند.

کارگردان «یه حبه قند» مطرح کرد: باید با متد مختلف مخاطب را از خود بی‌خود کنید تا آماده شود، تا به کالبد شخص دیگر برود و از زاویه دید او به مسائل نگاه کند. برای شروع باید کاری کنیم که مخاطب آرام‌آرام از روزمرگی و نگاه خود خارج و به قالب دیگری برود. برخی حتی معتقدند رفتن به قالب یک شخص دیگر، امر اخلاقی هم هست. یک فیلم حتی اگر یک قصه بد تعریف کند، همین‌ که این مهارت را به مخاطب می‌دهد که یاد بگیرد برای لحظه‌ای جای شخص دیگری باشد یک مهارت است و این مهارت به او یاد می‌دهد که گاهی به دیگران حق بدهد. کم کردن فاصله مخاطب با پرده سینما به ما یاد می‌دهد به متن قصه برویم. اولین چیزی که باید رعایت کنیم این است که قصه‌ای را به صورت تکراری تعریف نکنیم. من دوست ندارم فیلم‌هایم را دوبار ببینم اما دوست دارم جایی کنار پرده باشد، آنجا بروم و مخاطبان را ببینم و بدانم این شعبده همان اندازه که برای من هیجان‌انگیز است برای مخاطبان هم هیجان دارد؟

او گفت: برای من هیچ‌وقت ایده اولیه اینقدر مهم نبوده است؛ اینکه چگونه آن را ارائه بدهم، مهم است. به نظرم ممکن است داشتن ایده اولیه خیلی درخشان، ناشی از این باشد که تو مهارت پیدا کردن ارتباطات پنهان بین اجزای متفاوت در عالم را نداری. یک قصه‌گو باید بداند که هیچ چیز بی‌ربطی در دنیا وجود ندارد. به عنوان راوی باید این ارتباطات را پیدا کنی و این‌گونه مهارت تو مشخص می‌شود.

فیلمسازان درجه‌یک، اجتماع را درک کرده‌اند

میرکریمی توضیح داد: کشف ارتباطات پنهان، هم برای کسی که قصه را تعریف می‌کند و هم آن کسی که می‌شنود باید جذاب باشد که این امر به ابزار و مهارت‌هایی نیاز دارد. در دکوپاژ، صوت، تکنیک و … به این مهارت نیاز است.‌ می‌شود بخشی از این مهارت را به دست آورد، بخشی هم ناشی از تجربه زیسته است حتی گاهی تجربیاتی مثل تحقیر شدن و…. قدرتی به شما می‌دهد که وقتی تبدیل به قصه شما می‌شود، متوجه می‌شوید که چقدر جواب می‌دهد. این عطش برای جذب مخاطب به کلام خودتان، به شما این مهارت را می‌تواند یاد بدهد که با آنها چگونه صحبت کنید. فیلمسازان درجه‌یک کسانی بودند که اجتماع را درک کرده‌اند اما جسارت بروز و ظهور نداشتند، آنها دوره‌ای را در انزوا بوده‌اند. بخش زیادی از این مهارت قابل فرمول شدن است. اکثر کارگردانان دنیا، مهارت اکتسابی دارند اما اینکه این شیمی تبدیل به کیمیا شود، عده کمی به آن دست پیدا می‌کنند.

کارگردان «امروز» توضیح داد: کیمیاگر کسی است که دیگر از الگوهای از‌پیش‌طراحی‌شده، استفاده نکند. او هر چیزی را طلا می‌کند چون دیگر ارتباطات را درک کرده، او سیمای پشت هرچیزی را می‌بیند و مخاطب، مسیر تکراری نمی‌رود.

میرکریمی عنوان کرد: ما موقع نوشتن داستان «به همین سادگی» دنبال قصه افرادی بودیم که موضوع آنها را هیچ‌گاه در روزنامه‌ها نمی‌بینید، یعنی زنان خانه‌دار، آنها بحران‌هایی دارند که چندان کسی به سراغشان نمی‌رود. می‌خواهم بگویم ما سعی می‌کردیم به آنها نزدیک شویم البته نمی‌توانیم مخاطب را کاملا در قالب یک شخصیت دیگر بگذاریم ولی می‌توانیم به آن شخصیت نزدیک کنیم.

میرکریمی در پاسخ به این سوال شادمهر راستین که در یک فیلم موضوع برای شما بیشتر جذاب است یا شخصیت؟ توضیح داد: من یادم نمی‌آید با موضوع، قصه‌ای را شروع کرده باشم. موضوع همیشه همراه با شخصیت بوده است. شخصا فکر می‌کنم، حتی اگر از اطرافیان خودتان هم متنفر باشید باید به آدم‌های قصه خودتان احترام بگذارید و دوستشان داشته باشید. کسی که شخصیت‌های خود را دوست نداشته باشد، یک مدعی است که در حال حرف زدن است، فکر می‌کند برتر از آدم‌های قصه‌اش است و می‌تواند قضاوت کند اما بوی بد این مدعی بودن بین مخاطبان می پیچد، مثلا از فیلم‌های هنری در دورانی استقبال خوبی می‌شد چون اصالت داشتند.‌ در آن دوران، اکثریت فیلمسازان به چیزی که می‌گفتند، باور داشتند. همه آنها در حال کشف بودند. به همین دلیل؛ برای مخاطب، تماشای آن فیلم‌ها یک لذت معنوی و حس روشنفکری خوب به همراه داشت اما چه اتفاقی در دهه ۷۰ و ۸۰ افتاد؟ در آن زمان برخی فکر کردند فرمول ساخت چنین فیلم‌هایی را پیدا کرده‌اند و فیک آن‌ها را ساختند. وقتی اکثر فیلم‌های بعدی را می‌بینید، متوجه می‌شوید فیلمسازش شخصیت‌های خود را دوست نداشته و از له‌ کردن آنها لذت می‌برد.

او ادامه داد: من اتفاقا با آقای کیارستمی که صحبت می‌کردم، متوجه شدم این موضوع برایش مهم است. او شخصیت‌های قصه را تا مرز تحقیر می‌برد ولی از یک جایی بیشتر این کار را نمی‌کرد، بنای او این نبود که بگوید منِ قصه‌گو از تو جلوتر هستم. اگر فیلمی سیاه است به این دلیل است که فیلمساز او شخصیت‌های خود را دوست ندارد. شخصیت‌های او افرادی بی‌خاصیت و تو سری‌خور هستند که هیچ‌چیز را نمی‌توانند تغییر بدهند و نسخه آنها از قبل پیچیده شده است. اینکه می‌گوییم حالا دیگر از فیلم‌های هنری استقبال نمی‌شود، به همین دلیل است.‌ اصل سینما این است که تو با شخصیت‌ها، هم‌ذات‌پنداری کنی، از صندلی خود به درون پرده و قصه بروی و این لاجرم حتی در بدترین فیلم‌ها هم کمی رخ می‌دهد. اگر ما به کالبد شخصیتی برویم که مدام از طریق فیلمساز تحقیر می‌شود، دیگر آن فیلم را دوست نداریم.

کارگردان «دختر» بیان کرد: حتی اینکه کسی تعریفی دقیق از شخصیت داشته باشد غلط است. هیچ‌کس نمی‌تواند تعریفی دقیق از شخصیت داشته باشد، کارگردان می‌تواند مخاطب را به دنیای شخصیت قصه نزدیک کند اما نمی‌تواند به صورت دقیق آن را ترسیم کند. اگر همه راه‌ها را برای هر اتفاق غیرمنتظره‌ای ببندید، دستتان رو می‌شود.

میرکریمی گفت: مهم این است که دغدغه شما واقعی باشد، نگران سرانجام شخصیت‌ها باشید، باورش کنید و واقعا با بی‌رحمی به جای او تصمیم نگیرید.

این کارگردان در پایان گفت: قصه‌گویی، به اشتراک گذاشتن یک تجربه با مخاطبان است. حتما به کسانی برخورده‌اید که فیلم شما را دیده‌اند و معنایی فراتر از آنچه که مدنظر شما بوده، گرفته‌اند. سخت است برای همه نسخه بپیچید‌ اما باید فاصله‌ای را خالی بگذاریم. کافی است درباره تجربه خودمان صحبت کنیم، آن را تبدیل به نسخه نکنیم و نگوییم همه باید آن را، تجربه کنند. در قصه، به‌گونه‌ای رفتار نکنید که مخاطب فکر کند این نهایتِ آن چیزی است که می‌خواستید بگویید، تحیر شما باید در قصه باشد. من از کسی که متحیر است و مدعی نیست بیشتر خوشم می‌آید.

سی‌وهشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر، از ۵ تا ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ به دبیری محمدمهدی عسگرپور نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده سینما در تهران برگزار می‌شود.