بایگانی‌ها

اژدهای خفته طمع

مکبث هر بازیگری را وسوسه می‌کند
مکبث هر بازیگری را وسوسه می‌کند

 محمد جلیلوند

بخش مهمی از فیلم‌های سینمای جهان به ویژه سینمای آمریکا را فیلم‌هایی متکی بر ادبیات و اقتباس از آن تشکیل می دهند. فیلمنامه‌نویسان برای رسیدن به قصه‌های تازه‌تر آن هم در روزگاری که به دام تکرار افتاده‌اند، بیشتر سراغ ادبیات رفته و به اشکال مختلف از آن بهره می‌گیرند. اتفاقی که به ندرت در سال‌های گذشته در سینمای ایران شاهد آن بوده‌ایم. اما این روند در سال‌های اخیر رشد نسبتا چشمگیری داشته و به نظر می‌رسد که نسل جوان سینمای ایران در آینده نیز به آن روی خوش بیشتری نشان خواهند داد. اتفاقی که این روزها و در سریال «زخم کاری» ساخته محمدحسین مهدویان شاهد آن هستیم.

کتاب «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینی‌زاد که خود با نگاهی به شاهکار ویلیام شکسپیر «مکبث»نوشته شده، منبع اقتباس سریال است. قصه مرد جوانی که سال‌ها در یک هولدینگ اقتصادی نه چندان خوشنام خانوادگی کار کرده و به زندگی مرفهی رسیده اما یک اتفاق زخم‌های کهنه اش را باز کرده و اجازه قدرت نمایی و جاه‌طلبی تمام عیاری را به او می‌دهد.

 

 

نکته مهمی که در فیلمنامه «زخم کاری» به چشم می‌خورد و می توان آن را نقطه قوت آن به حساب آورد، وفاداری به کتاب و ساختار دراماتیک آن است. با این تفاوت که از زبان متداول در نگارش رمان فاصله گرفته و فرم فیلمنامه را جایگزین آن کرده است. برای مثال می توان به فضای وهم انگیز «بیست زخم کاری» و تنش‌های درونی و مداوم مالک اشاره کرد که در سریال کمرنگ تر شده و روی سایر وجوه او در مقام قهرمان،کار شده است. از سوی دیگر می توان به داستان‌های فرعی موجود در فیلمنامه «زخم کاری» اشاره کرد که در کتاب نبوده و برای عرض بخشیدن به داستان اضافه شده است که نمونه آن را در داستانک مربوط به کریم و همسر سابقش می بینیم. همینطور رابطه عاشقانه پسر مالک (میثم) با دختر ناصر (مائده) که پررنگ‌تر شده و اتفاقا هم یکی از معدود نقاط ضعف سریال به حساب می‌آید که البته عمده آن هم به بازی ضعیف بازیگران این دو نقش بازمی‌گردد. در پرداخت شخصیت‌ها به ویژه شخصیت های اصلی، ظرافت های بسیار به چشم می خورد که عمده آن را می توان در مالک، ناصر، سمیرا و ریزآبادی مشاهده کرد. اولی به واسطه عقده‌های فروخورده جوانی و تحقیری مداوم و طولانی، عنصر کلیدی و پیش برنده داستان است. اژدهای خفته ای که پس از به قتل رساندن ریزآبادی کل ثروت او و خانواده را در دست گرفته و در مسیر کسب قدرت همه را قلع و قمع می کند. می توان از سمیرا نیز به عنوان نیمه دیگر مالک یاد کرد که در یک بزنگاه فرصت ابراز وجود پیدا کرده و رگه هایی از یک فم فتال را با خود دارد. ریزآبادی هم با وجودی حضور کوتاهش در دو قسمت، تاثیرگذار از کار درآمده و سایه اش هم تا دو سه قسمت بعدی روی «زخم کاری» سنگینی می کند.

 

بقیه شخصیت‌ها هم با وجود برخورداری از وجوه تیپیکال، قابل قبول از آب درآمده و به باور مخاطبان خود می نشینند.

 

مهدویان در نخستین تجربه سریال سازی‌اش تلاش زیادی برای خلق فضایی نزدیک به رمان بخرج داده و در این زمینه هم تا حدود زیادی موفق نشان می دهد. به ویژه فضای سیاه و تیره حاکم بر کار که تماشاگر را به یاد فیلم نوآر و برخی عناصر آن ژانر می اندازد. هر چند که استفاده زیاد از موسیقی و تاکید گاه بیش از اندازه روی عناصر صوتی، این فضاسازی خوب را تا حدی خدشه دار کرده است. مهدویان تاثیرپذیری از گونه نوآر را به بازی بازیگران نقش های اصلی اش به خصوص جواد عزتی در نقش مالک و رعنا آزادی ور در نقش سمیرا نیز تسری بخشیده و از آن به عنوان یکی از پایه های موفقیت کارش سود جسته است. اولی به درجه ای از بلوغ در بازیگری رسیده و شخصیتی چندوجهی را به شکل مطلوبی ایفا کرده است. دومی هم برای آن که یک شریر تمام عیار به نظر برسد، به سمت یک بازی درونی رفته و تنها در چند سکانس، بازی کاملا برون گرایانه دارد.

سریال «زخم کاری» می تواند شروع خوبی برای به راه افتادن جریان اقتباس ادبی در شبکه نمایش خانگی  باشد که در ماه های اخیر رونق فوق العاده‌ای هم داشته است.