بایگانی‌ها

خانه‌ای موریانه زده!

خانه‌ای موریانه زده!
خانه‌ای موریانه زده!

محمد جلیلوند

بخش مهمی از ملودرام‌های محبوب و موفق سینمای جهان را آثاری با محوریت زنان تشکیل می‌دهند. به ویژه آنهایی که زن صاحب فرزندی بوده و مسئولیت حفاظت و سرپرستی فرزند را هم به عهده دارد. در سینمای ایران به ویژه در سال‌های اخیر شاهد نمونه‌هایی از این دست بوده‌ایم که «گورکن» ساخته کاظم ملایی یکی از تازه‌ترین آنها است که این روزها از طریق پلتفرم‌های مختلف، اکران آنلاین است.

فیلم از صبح یک روز نه چندان معمولی آغاز می‌شود: خانه قدیمی و اجاره‌ای سوده شریف زادگان مورد تهاجم موریانه‌ها قرار گرفته و باید فکری برای آن شود و این در حالی است که همان شب تولد فرزند سوده (ماتیار) است که در خانه مادری او جشن گرفته خواهد شد. از طرف دیگر، سوده که مدتی قبل از پیمان جدا شده و به تازگی وارد یک رابطه جدی برای ازدواج با روزبه شده، می‌خواهد جریان را به ماتیار بگوید. ناپدید شدن ماتیار را می‌توان نقطه عطف پرده نخست فیلمنامه قلمداد کرد که الباقی قصه را تحت الشعاع خود قرار داده و آن را به جلو هدایت می‌کند. ملایی از اینجا به بعد تلاش می‌کند تا قصه خود را ریز ریز پیش برده و تکه‌های مختلف پازل فیلمنامه اش را با آرامش در کنار هم قرار بدهد. به همین خاطر هم عمده تمرکز خود را روی شخصیت‌های مختلف از اصلی تا مکمل گذاشته و تکه‌هایی از حقیقت را به این روش برملا می‌کند. کاری که ملایی در بیست و پنج دقیقه نخست انجام داده، یک روایت خطی کلاسیک است که در ادامه تغییر فرم داده و به سمت سینمایی متکی بر مینی مالیسم و ارائه اطلاعات به شکل قطره چکانی می‌رود. همین نکته هم به نوعی به پاشنه آشیل فیلم تبدیل شده و تماشاگر را دچار دوگانگی می‌کند.

در فیلم‌هایی از این جنس، عموماً داستان‌های فرعی اندک وجود داشته که به تنه اصلی قصه پیوند می‌خورند. اتفاقی که در گورکن نیز رخ داده و سوده را به دیداری اجباری با پدری می‌کشاند که ماتیار بیماری پوستی خود را از او به ارث برده است. هر چند که چیز زیادی از مشکلات عمیق میان این دو دستگیرمان نشده و تنها باید به اطلاعات تلگرافی سوده از پدرش اکتفا کنیم!در رابطه با پیمان همسر سابق سوده نیز ملایی به کلیشه‌های دم دستی پناه برده و کلیشه مرد لاابالی و بی خیال سینمای اجتماعی ایران را بازتولید کرده بدون آن که نوآوری چندانی در آن به خرج دهد. در نقطه مقابل، روزبه هم وضعیت مشابهی داشته و چندان کنشمند نشان نمی‌دهد. در این بین یک رابطه نیم بند بانمکی هم میان مأمور شرکتی که برای از بین بردن موریانه‌ها آمده با زن مستخدم میانسال خانه شکل می‌گیرد که در عوض کردن حال و هوای خفه فیلم نقشی کلیدی دارد. نکته‌ای که در گورکن به چشم خورده و تماشاگر حرفه‌ای‌تر سیما را آزار می‌دهد، تاکید فراوان و غیرضروری ملایی روی فلش مموری ای است که فیلم اجرای نمایش روزبه در آن قرار دارد و سوده باید آن را به هر شکلی که شده آن را برای روزبه بفرستد. این تاکید آزاردهنده که در تضاد با پرداخت مینی مالیستی قصه در نیمه دوم آن قرار دارد، آسیب هولناکی به پرده پایانی فیلمنامه وارد کرده و تماشاگر حرفه‌ای‌تر گورکن را زودتر از آنچه که باید مطلع می‌سازد!. استفاده از استعاره در یک اثر سینمایی، همچون راه رفتن روی لبه تیز تیغ است که ملایی هم آن را انجام داده و تقریباً به سلامت از آن جسته است. برای نمونه هم می‌توان به فضای موریانه زده خانه قدیمی سوده و ماتیار اشاره کرد که قرینه آن را در رابطه آدم‌های مختلف قصه با یکدیگر می‌بینیم. روابطی که در انتها به نظر رو به بهبود است و به نوعی گواهی بر این موضوع می‌دهد.

بخش مهمی از فیلم در یک خانه قدیمی می‌گذرد که طراحی صحنه فکرشده و جذابی در آن موج می زند. مضاف بر اینکه در دکوپاژ سکانس‌های مربوطه، ملایی موفق عمل کرده و پلان‌های تکراری نشان تماشاگر خود نمی‌دهد. همان طور که از فضای کارخانه تولید قارچ به بهترین شکل بهره گرفته و به فضای بصری فیلمش غنای بیشتری بخشیده است. ویشکا آسایشدر نقش سوده شریف زادگان به عنوان مادری سرشار از نگرانی، حضوری متقاعدکننده داشته و به راحتی تماشاگر را به همذات پنداری با خود وادار می‌کند. کاری که بقیهبازیگران گورکن موفق به انجامش نشده و تأثیر چندانی بر کیفیت نهایی محصول ندارند. در این میان اما نمی‌توان به بازی به اندازه و شیرین سیاوش چراغی پور در نقش مأمور سمپاش و نیز رضا بهبودی در نقش پدر سوده با آن گریم سنگین و بازی در سکوت فوق العاده اش اشاره‌ای نکرد.