نویسنده:کریستن جانسون(کارگردان برنده جایزه امی )
ترجمه:ارغوان اشتری
مایک میلز، یعنی بجنب! شما واقعاً کاری کارستان با «بجنب، بجنب» انجام داده اید. فیلم جسورانه و شوخ طبع شما به قدری پر از عشق است که واقعاً از ما دعوت می کنید تا در اینباره که چطور ارزشمندترین روابطمان میتوانند سرزنده تر باشند، تجدید نظر کنیم. ویژگیای در مورد پالت رنگ دلپذیر شما از خاکستری، سیاه و سفید وجود دارد که ما را به بُعد دیگری می برد. و ناگهان می توانیم احتمالاتی را ببینیم که قبلاً توان دیدنش را نداشتیم.
واکین فینیکس (در نقش جانی) ما به ازای حال حاضر بسیاری از ما است – خسته، افسرده و آشفته. گابی هافمن (در نقش ویو) تداعیکننده تمام مراقبان، پرستاران، ، خواهران، همسران و مادران خستهای است که بار زندگی را به عنوان افرادی در دست گرفتهاند، که اندیشناک اند و خود را محق میدانند تا آشفتگی و گندگاری به جا مانده از کسان دیگری را پاک کنند. سپس وودی نورمن (در نقش جسی) می آید تا همه ما را غافلگیر کند!
مطمئناً، زمان حال طاقت فرسا است، اما آیا میخواهیم از آن و آینده نیز دست بشوییم؟ آیا همگی ما نمی توانیم بیشتر از حضور یکدیگر لذت ببریم؟
وودی (در نقش کودک) مدام واکین (بزرگسالی که هنوز بزرگ نشده است) را تحریک میکند تا به جای اجتناب از کلمات، کلمات را بیابد، به جای فرار،بماند، به جای اینکه وانمود کند هیچ چیزی را احساس نمیکند، احساس ناراحتی کند. و همیشه، همیشه به دنبال سرگرمی و آماده برای بازی باشد.وودی تنها کودک فیلم نیست که تاثیرگذار است.مایک میلز، فیلم شما پر از کودکانی است که بازیگران واقعی نیستند بلکه مردمانی هستند که در دنیای واقعی زندگی میکنند. تماشای مهربانی شما با آنها و گشاده رویی آنها با شما شگفتی است.
مایک میلز، «بجنب، بجنب»به همه ما الهام میدهد که شجاعتر، بازیگوشتر و خلاقتر در تلاشمان برای رویارویی با آشفتگی این دنیایی باشیم که همه ما در آن شریک هستیم.