پس از یک سال ولع فیلم دیدن روی پرده بزرگ، امسال در(جشنواره) تلوراید این امتیاز را داشتم که زیر آسمان بلورین شیراز در دستان استادانه پادشاه (نمایش) وضعیتهای دشوار؛ اصغر فرهادی ؛محصور شوم. مانند فیلمهای قبلی او « جدایی» و «فروشنده»، یک فرهنگ کامل در داستان افشاگرانه ی رحیم، زندانی بدهکار و لبخند غمانگیزش آشکار میشود.
«قهرمان» که بخشی از آن معمایی، بخشی دارای ابهام اخلاقی، بخشی ماجرای از بین رفتن محبوبیت توسط رسانه های اجتماعی به عنوان یک فضای عمومی است، درام زیبا و غیرمنتظرهای است که در آن هر یک از بخش های فریبنده اش به تدریج فرهنگی را آشکار می کند که در آن ما دیگر “دیگری را” در جایی که اغلب به عنوان سرزمین خارجی بهمان معرفی می شود؛ مشاهده نمی کنیم، در عوض خود را در منشورِ زیبابین ایران می بینیم.
حق چیست؟ اشتباه چیست؟ من جای رحیم بودم چه کار میکردم؟ اصغر باعث می شود تا مدت ها بعد از پایان فیلم با این سوالات دست و پنجه نرم کنم.
سیاوش پسر خردسال دارای لکنت زبان با بازی خیره کننده صالح کریمیایی در نمایش درد و عشق فراموش نشدنی است.
بنای سر به فلک کشیده نقش رستم به ما یادآوری می کند که جایی هستیم که شاید باستانی باشد، اما معضلات انسانی در دستان و قلب استادانی چون اصغر همیشه شرایط بشر را روشن خواهد کرد و شیفته خواهد ساخت.