مازیار وکیلی
جلیل سامان با ساخت ملودرامهای تاریخی به شهرت رسید. سریالهای قبلی این کارگردان توانسته بودند با روایتهای عاشقانه از تاریخ سیاسی ایران مخاطبان زیادی جذب کنند. نکته مهم در سریالهای ملودرام سامان توجه او به جزئیات (چه در پردازش شخصیتها و چه در بازسازی دقیق تاریخ) بود. جزئیاتی که باعث میشد ملودرامهای عاشقانه سامان از اغلب سریالهایی که با این مضمون در تلویزیون ساخته شدهاند جذابتر باشند. کمتر کسی فکر میکرد کارگردانی که در ساخت سریالهای ملودرام به موفقیت رسیده سراغ ساخت یک سریال کمدی برود. آن هم کمدی تاریخی که قرار بود داستانش را در پیوند با مهمترین وقایع سیاسی معاصر تعریف کند. ساخت زیرخاکی برای جلیل سامان یک ریسک بزرگ بود. چرا که اندکی بیدقتی میتوانست سریال را به سمت لودگی ببرد. جلیل سامان اما توانست از تمام تواناییهایش در نوشتن فیلمنامه استفاده کند وسریال کمدی استانداردی به مخاطب ارائه دهد که با تمام ضعفهایش توانایی نشاندن او پای تلویزیون را داشته باشد. سه فصل سریال زیرخاکی یک بار دیگر این موضوع را اثبات میکند که مضامین کهنه اگر به درستی پرداخت شوند همچنان توانایی جذب مخاطب به شکل انبوه را دارند. مخاطبانی که تشنه نگاه نو هستند میتوانند از سه گانه زیرخاکی لذت ببرند.
اولین نکتهای که در تماشای هر سه فصل زیرخاکی جلب نظر میکند شخصیتپردازی درست و دقیق سامان است. شخصیتهای این سریال (خصوصاً فریبرز و پریچهر) به قدری دقیق طراحی شدهاند و رفتار و کنشهایشان جزئیات دارد که مخاطب بسیار سریع با آنها همراه میشود. بعد از طراحی دقیق شخصیتها جلیل سامان با خلق موقعیتهای جذابی که به خوبی در داستان توزیع شدهاند موفق شده مخاطب را با سریال همراه کند. علاوه بر این روابط بین شخصیتها بسیار بامزه از کار درآمده است. رابطه زن و شوهری فریبرز و پریچهر با آن ناز و اداها و عصبانیتهای پریچهر که خشونت عجیبی هم درون خود دارد در عین ملموس بودن شبیه هیچ کدام از روابط زن و شوهری سطحی سریالهای پیشین تلویزیون نیست. درست مانند رابطه فریبرز و پدرش که در عین محبتآمیز بودن خشن و کمی ابزورد است و همین خشن و ابزورد بودن است که باعث شده این رابطه از حالت کلیشهای خارج و بدل به رابطهای جذاب شود. هر چند زیرخاکی هم به آفت بسیاری از سریالهای طنز تلویزیون دچار است و گاهی مرز جذابیت و لودگی را گم میکند و شوخیهایش به (لحاظ سطح شوخیها) یک دست نیست، اما در همین شکل فعلی هم یک سر و گردن ازسریالهای کمدی سالهای اخیر تلویزیون بالاتر است.
در کنار توانایی بالای جلیل سامان در نوشتن یک فیلمنامه دقیق و اجرای نسبتاً بدون اشکال او از آن فیلمنامه تیم بازیگری این سریال بزرگترین سرمایه سامان برای جذاب از کار درآمدن سه گانه زیرخاکی است. پژمان جمشیدی که پیش از این سریال هم قدرت خودش در تیپسازی را نشان داده بود در این سریال به خوبی موفق میشود اجرای درست و دقیقی از یک مرد بلندپرواز و دست و پا چلفتی ارائه دهد. در کنار او ژاله صامتی یک بار دیگر نقش زن سنتی و خانه دار پایین شهری را با همان طنز رقیق و به اندازه کارهای قبلیاش به خوبی بازی کرده است. درست از کار درآمدن شیمی رابطه پژمان جمشیدی و ژاله صامتی دلیل خندهدار از آب درآمدن بسیاری از سکانسهای این سریال است. در کنار این دو شخصیت اصلی بازیگری مانند گیتی قاسمی هم حضور دارد که موفق شده است با راهنمایی کارگردان از لهجه استفاده درستی داشته باشد و بدون اینکه متهم به زیادهروی یا لودگی شود و از این عنصر نمایشی جذاب برای گرفتن خنده از تماشاگر استفاده کند. سایر بازیگران این سریال هم با دقت بالایی انتخاب شدهاند به شکلی که نمیشود کس دیگری را به جای آنها در آن نقش خاص تصور کرد که این موضوع هم یکی دیگر از دلایل اصلی موفقیت سه گانه زیرخاکی است.