بایگانی‌ها

جنگ برنده ندارد

پیش‌بینی دور از انتظار از برندگان اسکار
پیش‌بینی دور از انتظار از برندگان اسکار

حسین عفیفی

سينماي ضدجنگ شامل فيلمهايي است كه قهرمان را در درون يك محيط پر از كشتار و خونريزي رها مي‌كنند و او با هر نگاه و هر حسي در اين فضاي دلهره‌آور غرق مي‌شود تا بتواند مخاطب را به يك ديدگاه انتقادي نسبت به خسارات و تبعات جنگ برساند .فيلم‌هايي كه نشان می‌داد در چنين منازعاتي برنده‌اي وجود ندارد و زماني ساخته مي‌شد كه از جنگ فاصله‌اي وجود داشت تا بتوان از ناسيوناليسم دوري جست و بطوركلي از جنگ انتقاد كرد.فيلم‎هاي ضد جنگ نه تنها بي‌رحمي و وحشيگري جنگ را در بسياري از رفتارهاي واقعي نشان مي‌داد بلكه آن را در به تصوير كشيدن مبارزان پيچيده‌تر مي‌كرد. در ميان تمامي جنگها، جنگ جهاني اول از همه برجسته‌تر بود. از آنجا كه هيچ جنگي به بيهودگي جنگ جهاني اول به نظر نمي‌رسيد اظهارات ضد جنگ در فيلمهای با مضمون جنگ جهانی اول بيش از همه متقاعدكننده‌تر به نظر می‌رسیدند . فيلمهايي مانند راههاي افتخار ساختة استنلي كوبريك،توهم بزرگ ساختة ژانرنوار ، 1917 ساختة سام مندس در رساندن اين مفهوم انتقادي به خوبي عملکرده‌اند.

 

فيلم در جبهة غرب خبري نيست محصول سال 2022 ساختة ادوارد برگر با لحني شاعرانه شروع مي ­شود، نماي دوري از يك طبيعت وحشي، جنگلي مه گرفته با درختان برافراشته و  چهرة روباهي وحشت­زده كه از آنجا به يك سنگر پر از اجساد سربازان مي­رسد. پسري وحشت­زده به نام هنريك گربر كشته مي­ شود و لباسش بر تن يك جوان نوزده ساله  به نام پائول بويمر در منطقة آلمان شمالي در سال 1917 پوشانده مي­شود.پائول بويمر با آن چهرة استخواني و رنگ و رورفته و چشمان آبي­اش نماد يك قهرمان بي­ تجربه­اي است كه با يك امضاي جعلي خودش را با تبليغات دروغين سردمداران آلمان وارد جنگ مي­كند، مثل ديگر قهرمانان جنگ­ نديده ­اي كه در فيلمهاي ضد جنگ وارد عرصة ماجراجويي در ميدان پر از خونريزي جنگ مي­ شود. قهرماني درون­گرا و همچنين احساس­گرا كه نشانة اوليةاش در كمك به دوستش لودويگ براي پوشيدن ماسك است و ابتدا فضاي جنگ برايش ناآشنا به نظر مي­رسد كه فيلمنامه مطابق با سفر قهرمان در اين ميدان بي­رحم يك نفر مرشد به نام كاتچينسكي باتجربه را دركنارش قرار مي­دهد تا با گفتن اين جمله كه يك مرد وقتي به قدرت مي رسد تبديل به هيولا مي­شود­ راهنماي او در سختي­هاي جنگ معرفي شود. آشنايي پائول با اولين نشانة جنگ يعني بمباران شبانة سنگر آلماني­ها و جمع كردن پلاك همرزمان كشته­ شده­اش بخصوص دوستش لودويگ، احساسات او را جريحه ­دار مي­ كند و اين نقطة عطف اول فيلمنامه براي ورود پائول به پردة دوم يعني بخش آزمونها و كشمكش­ها  را صورت مي ­دهد.

نيمة اول پردة دوم فيلمنامه  به آشنايي پائول با دنياي دروني و انگيزه­هاي همرزمانش براي جنگيدن اختصاص مي­يابد. كه اين آشنايي از جمله مواجه شدن با عشق فرانتز به يك دختر فرانسوي و بو كردن پارچه ­اي كه فرانتز از دختر به عنوان يادگار گرفته ما را با طبع عاشق­ پيشگي پائول آشنا مي­ كند كه جنگ مانعي براي تحقق آن است و از طرف ديگر خواندن نامة همسر كاتچينسكي يعني راه پيداكردن به دنياي خصوصي او براي پائول اين مفهوم تداعي مي ­شود كه جنگ جاي افرادي است كه بايد ناخواسته و برخلاف ميل شان براي كشورشان بجنگند وقهرمان  را در تقابل با مانعي ديگر قرار مي ­دهد كه  بايد همچون كاتچينسكي خانواده­اش را رها كرده و به اين درك برسد  كه براي دگرگوني و تحمل سخت ­ترين شرايط جنگ بايد خود را با فضاي جنگ وفق دهد كه اين شرط آماده­ شدن قهرمان براي رسيدن به مرگبارترين آزمون جنگ را به عنوان دراماتیك ­ترين  صحنة فيلمنامه بيان مي­كند ، اين مقدمه ­اي است براي قهرمان فيلم تا خود را براي روبه­ روشدن با بزرگترين آزمون جنگ يعني تهاجم به سنگر فرانسوي ها و مواجه­ شدن با بي­رحم ترين لاية جنگ،تانكها و آتش ­اندازهاي دشمن آماده کند كه سربازان را له مي­ كند و مي ­سوزاند و اينجاست كه قهرمان در نقطة اوج در كشمكش با يك سرباز فرانسوي و تلاش براي نجات جان او، مي­فهمد چهرة اصلي جنگ چيزي است كه او فكرش را نمي­ كرده و آن اين است كه انگيزة تبديل شدن به يك قهرمان يك روياست و حريف براي او نه فقط دشمن است بلكه تمام سردمداراني هستند  كه او را به جنگ آورده ­اند . در نيمة دوم پردة دوم فيلمنامه قهرمان به يك انسان با تجربه و واقع گرا با توجه به واقعيت خام جنگ تحول مي­ يابد و او درحاليكه بهترين دوستش يعني كاتچينسكي را از دست مي­ دهد ديگر هيچ حسي را از خود بروز نداده و خود را مثل يك ماشين جنگي ­اي تصور مي ­كند كه توسط فرماندة جنگ­طلب و خودخواهش، ژنرال فردريش كوك مي ­شود تا در واپسين ثانيه­ هاي جنگ  با ورود به پردة سوم فيلمنامه از جنگيدن لذت ببرد و شمايل يك قهرمان تراژدي را به خود گرفته كه خودش را از خوشبختي يعني روزهاي خوش با دوستانش به ورطة سقوط آدمكشي در جنگ جهاني اول مي­ كشاند و مخاطب را به مضمون هميشگي فيلمهاي ضد جنگ برساند : رهاكردن قهرمان در يك سفر دشوار پر از خونريزي در ميدانهاي جنگ تا انتقادي را نسبت به بيهودگي جنگ و كشته­ شدن چندين ميليون نفر براي تصرف چند صد متر زمين بیان کند كه ديگر وجود قهرمان هيچ معنايي ندارد.