ترجمه محمد امینشکاری
اِلنا لازیچ (پلیلیست)
آناتومی یک سقوط ساخته ژوستین تریه که در جشنواره فیلم کن امسال در بخش مسابقه حضور دارد با مصاحبهای بین یک نویسنده و یک دانشجوی علاقهمند به حرفه این نویسنده آغاز میشود. این بحث ساده و آرام است به گونه ای که در آن دو طرفِ گفتگو در بخشی از یک بازی به ظاهر بی ضرر قرار دارند. بحث برای ساندرا (با بازی زاندرا هولر) نویسندهای که مورد تملق قرار میگیرد لذت بخش است و البته برای ما مخاطبها نیز همینگونه است مانند نوشته های همیشگی تریه که لذت بخش و خوشایند هستند؛ نوشته های معمولی و در عین حال دقیق که نمایانگر خصوصیات اخلاقی شخصیت هاست و به طور خلاصه، نوشته هایی کاملا باورپذیر و به طرز جذابی انسانی هستند. اما همانطور که فیلم ادامه می یابد و مدتی از صحنه آغازین میگذرد، این ساختار مصاحبه اولیه هرگز رها نمی شود، هر مکالمه در ادامه فیلم به نوعی یک بازجویی است، هر کلمه یک سلاح در زرادخانه شخصیت هایی است که لزوما متوجه قدرتی که در اختیار دارند، نیستند. لذت صحبت کردن بین شخصیت ها باقی می ماند – حتی افزایش هم می یابد – اما خیلی زود به تلخی و تقریبا به انحراف کشیده می شود.
تشریح فیلم آناتومی یک سقوط ممکن است آن را اثری بسیار جدی و از نظر فکری دور از ذهن نشان دهد- در هر نقدی مهم است که کلمات مناسب را انتخاب کنید، اما برای این فیلم این امر خیلی مهمتر است- با این وجود ژوستین تریه استاد کمدی است، کسی که می تواند با اعتماد به نفس از هر ابزاری که در اختیار دارد استفاده کند و تضادها و چرخش های نفسگیر خلق کند و از تمام قواعد سبکی تحمیلی فیلمهای خودش نیز، بدون اینکه هرگز آنها را زیر پا بگذارد، استفاده کند.
در جایی از فیلم، مصاحبه و جریانی از کلمات و تفاسیر، به سرعت با صدای بلند کاور ترانه ۵۰ سنت و صدای انفجار از طبقه بالا قطع میشود. این صحنه عجیب و خنده دار از رویارویی غیرمستقیم و بی کلام بین ساندرا و همسرش ساموئل (ساموئل تیس) شکل میگیرد جایی که ساموئل در حال تعمیر سقف خانه کوهستانی بزرگی است که خانوادهشان در آن زندگی می کنند. مصاحبه به پایان می رسد، دانش آموز که گیج و منگ شده آنجا را ترک می کند و دوربین شروع به تعقیب دانیل (میلو ماچادو گرانر)، پسر نوجوان نابینای این زوج می کند، در حالی که او با سگ خود به پیاده روی می رود. پس از بازگشت، با جسد بی جان پدرش برخورد می کند که در برف با گلوله ای در شقیقه اش افتاده است.
آنچه پس از کشف جسد دنبال می شود دقیقا همان چیزی است که انتظار دارید: تحقیقات پلیس، بازجویی از شاهدان کلیدی و غیره. منطق یک پرونده جنایی – تلاش برای حل آن با مشاهده تمام شواهد، پی بردن به بحث روانشناسی افراد درگیر در ماجرا و تجزیه و تحلیل انگیزه ها و حقایق آنها – همه این مسائل ذاتا هیجان انگیز هستند. اما زیبایی شناسی و ساختار ساده و بدون حاشیه آناتومی سقوط نشان می دهد که یک تحقیق، تا چه اندازه میتواند پیش پا افتاده، تکراری و حتی خسته کننده باشد. درست برعکس مثلا کارهای دیوید فینچر یا سریال آمریکایی سیاسآی (CSI)که علاقه آنها به فرآیندهای پیچیده و بسیار ماهرانه است.
در درام های دادگاهی به سبک این فیلم، برخی اوقات به فقر زبانی و سختی استفاده از کلمات توجه می شود. اینکه وکلا و دادستان کلمات مردم را به نوعی میچرخانند و آنها را وادار میکنند حرفهایی را بیان کنند که ممکن است دقیقا منظورشان نباشد. اما در مورد فیلم آناتومی سقوط، این بُعد معنایی در فیلم های دادگاهی به سطحی کاملا جدید منتقل میشود در این فیلم هم متهم و هم فردی که از دنیا رفته، نویسنده هستند و با کلمات آشنایی دارند. تریه این فیلم را با کمک آرتور هراری شریک زندگیاش، بازیگر و فیلمنامهنویس نوشته و مطمئنا از تجربیات خودشان به عنوان افرادی که از کلمات برای توصیف و شکل دادن به واقعیتها بیشتر از افرادی مانند ما استفاده میکنند، بهره برده است.
در نهایت باید گفت، شاهکار نفس گیرِ هوشمندانه و خیرهسرانه ژوستین تریه مسیری طولانی را طی می کند تا با عبارات ظریف که البته به هیچ وجه مبهم نیستند، به رازهای غیرقابلِ توصیف در دل روابط عمیق بین دو شریک، بین والدین و فرزندانشان بپردازد.