▪️محمد حاتمی که آخرین همبازی فریماه فرجامی در تئاتر بوده، خاطراتی از لذت و رنج بازی در این نمایش روایت کرد. او همچنین از بعضی سینماگران انتقاد کرد که فروپاشی ستارگان را به تصویر میکشند.۲۳ سال پیش در چنین روزهایی فریماه فرجامی آخرین حضور خود را در تئاتر تجربه کرد.
او تیر و مرداد سال ۷۸ با بازی در نمایش «زندگی دوگانه» به کارگردانی شهره (مازیار) لرستانی در تالار سایه تئاتر شهر روی صحنه رفت و تنها همبازی او در آن نمایش محمد حاتمی بود.حالا که چهل روز از درگذشت این بازیگر میگذرد، در گفتگوی کوتاهی با محمد حاتمی، بخشی از خاطرات آن دوران را مرور میکنیم.
حاتمی به ایسنا گفت: نمایش «زندگی دوگانه» یک کار تلفیقی بود و متن آن بر اساس اشعاری از شیبمورسکا و لئونارد کوهن همراه با شعرها و مطالبی از ژان کوکتو تنظیم شده بود. این نمایش در آغاز، تکپرسوناژ بود اما بعد آقای لرستانی متن را عوض کرد و شخصیت مرد آرتیستی هم به آن اضافه شد. به این ترتیب که زندگی یک زوج را میدیدیم که شخصیت مرد در فضای کار بسیار موفق است ولی در زندگی شخصی با همسرش اختلافهای بسیار دارد و این اختلافها، به تدریج به دملی چرکین تبدیل میشود و در نهایت به عقدهگشایی و آشکارسازی میرسید اما با پیش رفتن ماجراها مشخص میشد هیچ یک از این دو مقصر نیستند بلکه شرایط اجتماعی آنان را به این سمت و سو رسانده است.
حاتمی در ارزیابی حضور فریماه فرجامی در این نمایش و با توجه به اینکه که در تئاتر و سینما بازیگر پرکاری به شمار نمیآمده، توضیح داد: ایشان کارهای مختلفی در تئاتر داشت. این عبارت کهنه «بازیگران تئاتر، بازیگران سینما» که هنوز هم به کار میرود، آن زمان هم وجود داشت و در دورهای که ما این نمایش را تمرین میکردیم، به اوج خود رسیده بود. به همین دلیل اوایل حضورم در این گروه، خانم فرجامی خیلی گارد داشت و تصور میکرد قرار است بازی من خیلی غلوآمیز باشد ولی بعد از یک هفته این گارد شکسته شد و به تعاملی رسیدیم و از هفته دوم تمرین، این همکاری که اولین همکاری ما بود، اتفاقا خیلی لذتبخش شد. به طوری که در پروسه تمرین، با هم ورزش و تمرین بدنی هم داشتیم تا آماده بازی شویم.حاتمی به دشواریهای بازی در این نمایش اشاره کرد و افزود: به لحاظ حسی بسیار کار دشوار و چالش برانگیزی بود. قصه، ما را به ورطهای میانداخت که سهم بازیگر از رنج این دنیا زیاد میشد و این رنج در نقشآفرینی ما تجلی پیدا میکرد. طبیعتا با غلیان احساسات، بازیگر، رنج بسیار میبرد و تماشاگر از این رنج، هم متاثر میشد و هم آزردهخاطر. به طوری که آقای حمید جبلی یکی دو بار این نمایش را دید، سالها بعد در گپ و گفتهایی که داشتیم، هنوز درباره آن صحبت میکرد و این نمایش در ذهنش مانده بود. به هر حال، هم کاری لذتبخش بود و هم رنجهایی داشت که از جان بازیگر بیرون میریزد و در شخصیت تجلی پیدا میکند.