بایگانی‌ها

عشق در ویرانه‌های پمپئی

عشق در ویرانه‌های پمپئی
عشق در ویرانه‌های پمپئی

 

 ایمان عظیمی

 

«شعله‌ور»، فیلم تازه‌ی کریستین پتزولد در نگاه اوّل  یک درام ساده و بی‌تکلف به‌نظر می‌رسد که مخاطب از تماشای آن توشه‌ی چندانی برای خود جمع نمی‌کند و به مرور این اثر را از خاطرش می‌زداید. امّا این همه‌ی ماجرا نیست و ما در لایه‌های زیرین شعله‌ور با در‌هم‌آمیزی مفاهیم عمیق و قابل درک بشری که ریشه‌ی آن‌ها عمری مساوی با تاریخ انسان دارد مواجه می‌شویم. حسادت و بالاخص عشق در فیلم جدید کریستین پتزولد از اعتبار ویژه‌ای برخوردارند و در اثر یک یا چند موقعیت دوگانه و متضاد از هسته‌ی سخت خود بیرون می‌آیند و جای‌شان را در دل کاراکتر‌های محوری فیلم باز می‌کنند.  

«لئون» (توماس شوبرت) نویسنده‌ای است که برای  به سرانجام رساندن رمانش به ویلای خانوادگی دوستش در حاشیه‌ی دریای بالتیک می‌رود ولی آن آرامشی که برای به اتمام رساندن کارش نیاز دارد با هشدارهایی که هواشناسی درخصوص وقوع آتش‌سوزی در جنگل‌های اطراف می‌دهد از بین می‌رود. از طرف دیگر سر و کله‌ی «نادیا» (پائولا بیر) هم پیدا می‌شود و همه چیز را در زیر سایه‌ی حضورش مدفون می‌کند.  

لئون فردی مغرور، حسود، منزوی و بی‌اعصاب است امّا در مقابل این نادیاست که شور، سرزندگی و عشق در جای‌جای زندگی‌‌اش حضوری مستمر دارد و می‌تواند بی‌اعتنا به فاجعه‌‌ای که در شُرُف وقوع است به فکر برپا کردن بساط یک ناهار دسته‌جمعی باشد؛ در واقع تصادم و برخورد این دو نگاه به زندگی‌‌ست که در انتها لئون را به «خلق» یک رمان خوب و قابل اعتنا ترغیب می‌کند.

کارکرد نمادین آتش در این فیلم از حادثه‌ای قریب‌الوقوع و خاموش‌ناشدنی به نام عشق حکایت دارد؛ عشقی که به‌مثابه کمال و حقیقت ذات آدمی عمل می‌کند و همچون آتش تا مدت‌ها فکر خاموش شدن و میرایی در سر نمی‌پروراند. لئون و نادیا در انتهای روایت نگاه مملو از مهرشان به یکدیگر گره می‌خورد و حقیقت عشق دو «غیرهمجنس» را در‌می‌یابند؛ این درحالی است که آتش خشم خداوند لذت رونده، زودگذر و دروغین دو جسم ِ همجنس را در لحظه نابود می‌کند.  

پتزولد از تمام مصالح موجود در روایت به اندازه و درست استفاده کرده است، از صدای خارج از قاب حداکثر بهره را برده تا علاوه بر پرداخت شخصیت‌های فرعی به دام خلقیات جنبش‌های نوظهور و منحرف جنسی عصر حاضر نیز نیفتد و عشق را در روحانی‌ترین شکل خود بازنمایی کند. دیالوگ‌ها نیز علی‌رغم ساده بودنشان در خدمت روایت هستند و جلوه‌های نهان رفتاری و خلقی کاراکتر‌های اصلی-به‌خصوص نادیا- را برای ما روشن می‌سازند.  

گفتیم که عشق موجب می‌شود تا لئون بتواند داستانِ خود را بگوید و به‌واسطه‌ی آن موفق نیز می‌شود. آری یک توصیه‌ی نانوشته برای تازه‌کارها این است که قصه‌ی خودت را بگو و موفق شو. پایان امیدبخش ِ شعله‌ور، خود آغازی‌ شیرین است که چشمه‌اش هیچ‌گاه نمی‌خشکد، حتی اگر قرن‌ها گرد فراموشی بر روی آن بنشیند؛ چون عشق «حقیقی» در پمپئی همواره زنده است.