حمیدرضا حاجی حسینی
فریدون جیرانی پس از ملودرام موفق و پرفروش من مادر هستم (1389) و فیلم ناموفق و ضعیف خوابزدهها (1392) با کارگردانی خفهگی به دوران اوج و حیطهی تخصصی خود بازگشته است. انگار که سالها تجربهی مطبوعاتی و کارگردانی و عشق به سینما در زمانی درست و به موقع – پس از یک دوران افول نسبی- به کمک او آمده است تا فیلم شخصی و مورپسندش را بسازد.
خفهگی یک نئونوآر تلخ و سیاه – شبیه به نوآرهای سرد و آرام اروپایی است- که علاقمندان این ژانر سینمایی را شگفت زده میکند. داستان آدمهایی که درگیر روابط و دشوار و پیچیدهی انسانی میشوند و پایان محتومی جز گرفتار شدن در دام وسوسههای شخصی و نفسانی خود ندارند.
ریتم آرام و آهسته و صحنهآرایی کاملا منطبق با فضای سرد فیلم در کنار سبک روایی متفاوت جیرانی منجر به خلق یکی از فیلمهای عجیب و بحث برانگیز امسال سینمای ایران شده است. تسلط کامل جیرانی به ثبت نماهای مورد نظرش در تمامی سکانسها – با فیلمبرداری خوب سیاه و سفید – جالب و ستودنی است.
بازی متفاوت الناز شاکردوست با گریم و چهرهی متفاوت از گذشته در نقش اول فیلم یکی از نکات قابل اشارهی فیلم است که به نوعی احیای کارنامهی بازیگری او پس از سالها بازی در فیلمهای دمدستی سینمای جریان اصلی به حساب میآید.
ریسک کردن جیرانی در انتخاب ریتم آرام فیلم مانع از آن میشود که تماشاگر عام با فیلم ارتباط برقرار کند و به احتمال زیاد خفهگی در اکران با فروش پایینی مواجه خواهد شد. طبعا در فرصتی مناسب و با فراغ بال بیشتر به نقاط ضعف فیلم و فیلمنامهی خفهگی میتوان پرداخت. اما در دورانی که سینمای ایران درگیر معضل تولید فیلمهایی با مضامین تکراری شده است، تجربهی غریب تماشای سینمای ناب و فکرشده در خفهگی بر اساس الگوی ژانر، لذتی مضاعف در علاقمندان پیگیر سینمای جدی و مستقل ایجاد میکند.