بایگانی‌ها

فرزندان خدا فروشی نیستند/یادداشتی درباره «صدای آزادی»

نویسنده: ایمان عظیمی

عده‌ای به بهانه‌ی استفاده از کودکان در صنعت مُد، آن‌ها را با انواع و اقسام حیله‌هایی که به کار می‌بندد از والدینشان جدا می‌کنند و پس از تعرض جنسی به مشتریان خود کرایه می‌دهند. این تجارت کثیف و پُرسود جراحات بی‌شماری را بر پیکره‌ی جوامع در سراسر دنیا، به‌خصوص کشورهای پیرامونی وارد آورده و کماکان تداومش را نیز حفظ کرده است. قصه‌ی پُر غصه‌ی قاچاق کودک زوایای روشنی نیز دارد که در پیوند با یک ماجرای واقعی خود را نشان می‌دهد.

«صدای آزادی» آخرین فیلم الخاندرو مونته‌برده داستان یک نیروی امنیتی آمریکایی به اسم تیم بالارد (جیم کاویزل) است که برای نجات یک خواهر و برادر از دست قاچاقچیان بدنام کودکان و بازگرداندن ایشان به حریم خانواده متعهد می‌شود و در این مسیر موانع را یکی پس از دیگری از راه برمی‌دارد.

موضع فیلمساز در بازنمایی حوادث واقعی روادارانه و جدا از آثار مشابه در سینمای هالیوود است. ایده‌ی خام فیلم به‌گونه‌ای است که می‌توان یک اثر تجاری پر سر و صدا از آن تولید کرد و مخاطب را از بابت لذتی که در رگ‌هایش تزریق می‌شود به وجد آورد ولی مونته‌برده در این زمینه تمام تلاش خود را به‌ کار گرفته تا از انجام این شیوه ممانعت به عمل بیاورد. مثلاً خون و خونریزی تقریباً در بافت بصری فیلم فرصتی برای عرض اندام ندارد و ما جز در چند پلان و یک یا دو سکانس کم‌تر صحنه‌ای را می‌بینیم که زد و خورد در آن وجود داشته باشد. حتی رویکرد فیلمساز مانع از آن شده تا عمل تجاوز به کودک حالتی جذاب و نمایشی به خود بگیرد. در حقیقت قطع‌های مداوم مونته‌برده تمام بند تعلق بیننده‌ی شرطی شده‌ی سینمای هالیوود را با این فیلم قطع می‌کند.

ولی این سویه‌ی روشن اثر، نقطه‌ی تاریکی نیز با خود به همراه دارد؛ موقعیت‌های موجود در فیلم مطلقاً کشش لازم برای جذب مخاطب را ندارند و عملاً ما با اثری طرف هستیم که در تمام جهات و ابعاد خود «معمولی» است. بازی‌ها هیچ ظرافت و جذابیتی خاصی در پی ندارند. موانع و گره‌ها خیلی راحت از هم باز می‌شوند و سرنوشت تمام موقعیت‌ها قابل پیش‌بینی هستند. صدای آزادی هرچند در جاهایی به کلیشه‌زدایی دست می‌زند و مسئله‌ی به‌غایت دردناکش را با لودگی‌های مرسوم در هالیوود تاخت نمی‌زند ولی نمی‌تواند از دام احساسات‌گرایی‌ای که از جانب ایده‌ی کلی داستان به ساختار روایی فیلمنامه و ساختمان بصری فیلم تحمیل شده رهایی پیدا کند. فیلمساز آنقدر شیفته‌ی ایده‌ و وضعیتش شده که یادش می‌رود از ظرفیت‌های متعدد موجود در فیلمنامه‌اش برای جذاب‌تر نشان دادن و منطقی‌تر روایت کردن داستانش استفاده کند.
در نهایت اینکه صدای آزادی از موضوع خوبی برخوردار است ولی در پرداخت اثر چندان قابل دفاع عمل نمی‌کند.