بایگانی‌ها

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم/یادداشتی درباره داریوش مهرجویی

 

نویسنده: ایمان عظیمی

حس و حال جاری در لحن آثار داریوش مهرجویی در زمین ناهمگون و مملو از سنگلاخ سینمای ایران که هر جنبنده‌ای را درون خود زمین‌گیر می‌کند در نتیجه‌ی یک بازیگوشی کودکانه و پُرجنب‌وجوش فرصت بروز پیدا کرد. کمتر فیلمسازی را در کشورمان می‌شناسیم که در طول فعالیت‌ خود به‌صورت پیوسته فیلم بسازد و استمرارش را هرطور که شده حفظ کند؛ امّا در این میان مهرجویی به‌شکل تمام و کمالی یک نمونه‌ی زبانزد و ممتاز محسوب می‌شد که توانسته بود اغلب آن چیزهایی که دلش می‌خواسته را در حد امکانات جاری در این فضا برای خویش و دوستدارانشان برآورده کند.

هم کمدی را در حد کمالش تجربه کرد و هم در بعضی از آثارش به‌درستی تنگناهای اجتماعی موجود در بطن جامعه‌ی ما را نشانه رفت و بدون اینکه به احساسات‌گرایی رایج دامن بزند وضعیت زیست جماعت محنت‌زده و چُرتی جنوب شهری را در یک فضای سرخوشانه بازنمایی کرد. فیلم کوتاه ساخت و در قالب رمان و آثار بلند سینمایی به تجربه‌های شخصی و جذابش هم از زندگی اشاره کرد. به سینمای مدرن چنگ انداخت تا دغدغه‌هایش به حال خودشان رها نشوند و از سوی دیگر بخشی از طبقه‌ی متوسط را هم با تمام حسرت‌ها و امید‌هایی که داشتند و همچنان دارند نمایندگی کند. مهرجویی در هامون از راه به‌تصویر درآوردن زندگی یک روشنفکر اینجایی که با تجدد وارداتی و نیازهای مادی و عاطفی‌اش سر و کله می‌زند به عمق ناخودآگاه جمعی در حال گذار و مشحون از بحران و خسران ما ایرانیان ورود پیدا می‌کند و راهی جز مدد خواستن از یک مرد ماورایی و روحانی نمی‌یابد؛ یک‌جور عرفان‌خواهی قابل لمس و ایرانی-شیعی. در حقیقت هنر مهرجویی این بود که می‌توانست با آثارش پُلی میان خواهش‌های عاطفی و وجودشناسانه برقرار کند تا مخاطب را نیز به تماشای آنچیزی که می‌خواهد بگوید فرا بخواند و وی را با طیب خاطر تا انتها بر روی صندلی‌اش نگه دارد. عرفانی که وی بدان اشاره می‌کرد بسته و نفوذناپذیر نبود، بلکه با حیات اجتماعی و تاریخی ما قرابت داشت. از این جهت داریوش مهرجویی هنرمندی بود که علی‌رغم شناختش نسبت به غرب بشدت خلق و خوی ایرانی‌اش را حفظ کرده بود و آن را در مجموعه‌ی آثارش به جریان می‌انداخت.

او هیچ‌گاه به‌صورت لخت و عور فیلم‌ها و رمان‌هایشان را آغشته به مسائل سیاسی روز نکرد و از آن برای خود دکان دونبشی هم به وجود نیاورد چون به سیاق حمید هامون از این سیاست‌زدگی رایج عبور کرده بود و آرامش را طلب می‌کرد.
مهرجویی و هم‌سنگرانش در عصر وفور و ترک‌تازی فیلمفارسی‌سازان از راه رسیدند و این خرابات را به نور امیدبخش خود روشن کردند، مهرجویی امّا در قامت یک عارف پاکباخته و شوریده‌حال تمام این موقعیت‌های درجه‌یک و بی‌نظیر را به دور انداخت تا در دوره‌ی آخر کاری‌اش بی‌اعتنا به همه‌چیز این دنیا چیزی که دوست دارد و به وی حال خوبی می‌دهد را تجربه کند و بسازد. در انتها او همچون سیدارتا جانب یک زندگی بی‌آلایش را گرفت و به جایی کوچ کرد که خانه‌ی آخرش در این دنیا بود.