بایگانی‌ها

جراحت سطحی/یادداشتی درباره «دنیا را پشت سر بگذار»

ایمان عظیمی

 

تکنولوژی آمده است تا زندگی افراد را به وجود خود آراسته کند و شرایط زیست راحت‌تری را برای ایشان به‌همراه آورد، امّا چه در انتظار ماست اگر فرمان هدایت تکنولوژی از دست انسان خارج شود و مدیریت امور به دست دیگری بیفتد؟ سم اسماعیل در «دنیا را پشت سر بگذار» قصد دارد تا وضعیت برزخی انسان در این نقطه‌ی بحرانی و تعیین‌کننده را در معرض دید مخاطبان خود قرار دهد و از دنیایی آخرالزمانی روایتی سراسر اسرارآمیز ارائه کند که منشأ حوادثش چندان شناخته شده نیست، حوادثی که لحظه‌ به لحظه بدون هیچ تنش جدی‌‌ای حلقه‌ی

محاصره را بر آدمی تنگ‌تر می‌کنند و او را به تماشای پایان قصه‌اش فرا می‌خوانند.

یک خانواده‌ی چهارنفره‌ی سفیدپوست برای گذراندن اوقات خود به لانگ آیلند می‌‌روند و در ویلایی اجاره‌ای مستقر می‌شوند امّا با ظهور نشانه‌ها‌ی متعدد احساس می‌کنند که روال روزانه‌ی زندگی برای آن‌ها مختل شده است و دیگر کم‌تر چیزی به گذشته شباهت دارد؛ حضور بی‌موقع و پیش‌بینی نشده‌ی صاحبان اصلی خانه نیز به نگرانی‌ها دامن می‌زند امّا سم اسماعیل کارگردان و نویسنده‌ی فیلم بدون توجه به این امکان تنها توجه خود را در فیلمنامه صرفاً به ایده‌ی مرکزی‌ اثرش یعنی خرابکاری‌های دامنه‌داری که ریشه و منشأ آن چندان واضح نیست خلاصه می‌‌‌کند.

اثر می‌خواهد به مخاطب این هشدار را بدهد که تکنولوژی آن چیزی که فکرش را می‌کند نیست و می‌تواند زندگی انسان را با بحرانی که تابه‌حال با آن مواجه نگردیده است روبه‌رو کند و وضعیتی را به‌وجود بیاورد که فرد در خلوت خود هم نتواند از آسیب‌های آن در امان بماند.

با نگاهی به ساختمان فیلم دنیا را پشت سر بگذار متوجه می‌شویم که سم اسماعیل برای ترسیم موقعیت‌هایی که در اثرش وجود دارد به تاریخچه‌ی فیلم‌های آخرالزمانی رجوع کرده است ولی چون نمی‌دانسته که می‌خواهد راجع به چه چیزی فیلم بسازد و هدفش از طرح قصه‌‌ای تا این حد تکراری چیست، تنها بیننده‌اش را به تماشای فیلمی در عمل بیهوده و فاقد اثرگذاری دعوت کرده است.

روابط میان کاراکترها و پیشینه‌شان تا انتها برای مخاطب ناشناخته باقی می‌ماند و تنها دختر کوچک خانواده است که می‌تواند قدری نسبت تماشاگر با فیلم را مشخص کرده و تا اندازه‌ای پرده‌ی ابهام را از ایده‌ی مرکزی اثر کنار بزند. عشق و علاقه‌ی دختر به پیگیری سریال فرندز به حدی است که موجب می‌شود بدون هیچ واهمه‌ای تنها به روزمرگی‌های گذشته‌ی خود دلخوش کند و در جهت کسب لذت‌های آنی تا پایان جهان علاقه‌اش را دنبال کند. دنیایی که ما در آن نفس می‌کشیم کارکردش را به‌واسطه‌ی عملکرد هوش مصنوعی و تکنولوژی‌های پیشرفته برای انسان از دست داده است و موجب شده تا ما در دنیایی غرق شویم که دیگر خبری از جنب‌وجوش پیشین در آن وجود ندارد و افراد در سکون و سکوت، تنها به ادامه‌ی زیست محافظه‌کارانه‌شان ادامه می‌دهند و بدون هیچ انتخابی باید اضمحلال و فروپاشی‌‌شان را با نشستن بر روی کاناپه و رجوع به دنیای آنالوگ آسوده به نظاره بنشینند. سم اسماعیل قصد پروراندن چنین موقعیتی را داشته ولی در عمل به‌خاطر علاقه‌ی بی‌‌اندازه به ایده‌ی داستان نتوانسته یا نخواسته که از مرحله‌ی «چه» به یک پله بالاتر یعنی مرحله‌ی «چگونگی» ورود پیدا کند و مخاطب را با جهان اثرش به‌روشنی روبه‌رو سازد.