بایگانی‌ها

با برف روی موها

با برف روی موها
با برف روی موها

توضیح: امروز در دفتر «دنیای تصویر»، که از در و دیوارش سکوت، بهت و افسوس می‌بارید، بدون آن که بتوانیم حتی برای لحظه‌ای به نبودنش باور یا عادت کنیم، مجبور بودیم تا از میان سیل نوشته‌ها، عکس‌ها و فیلم‌ها به دنبال خاطرات علی معلم بگردیم.

در این میان، یکی از نوشته‌هایش سخت تکان‌مان داد و غم‌مان را تازه کرد؛ تصمیم گرفتیم که دوباره منتشرش کنیم. متنی که چندین سال قبل برای سرمقاله‌ی یکی از شماره‌های «دنیای تصویر» نوشته و چه کسی ممکن بود با خودش فکر کند که غروب چنین روزی و بدون حضور خودش دوباره باز نشر شود.

با برف روی موها

با برف زمستانی، در سرمای بهمن آمدیم.
اما گرم بودیم از عشق.

بچه‌ی پاییز بودیم، شیفته‌ی بهار نازنین، تشنه‌ی گرمای تابستان، آشفته از برگریزان خزان و خیره در سپیدی برف‌ها.

موهای‌مان سیاه‌تر بود، سپیدی زده؛ قامت‌مان استوارتر بود، اندکی خمیده؛ رنگ و رویمان سپید بود، به زردی گراییده؛ اما عاشق که بودیم، شیدا شدیم. و جنون عشق نه ما را تنها، که دیگر عاشقان را نیز، سرانجام در کام خود خواهد کشید.

نیامده بودیم که به هر قیمت بمانیم و اینگونه نشد. گروهی را خوش‌تر آن بود که بگویند این هم. و قلم زدند بر لکه‌های سیاه ورق‌پاره‌های امروز و روزی‌نامه‌های دیروزشان.
چه باک، پاسخی جز خاموشی ابلهان را سزا بود؟

گروهی همراه بودیم و همدل و یارانی داشتیم همچون آب زلال، خسته داشتیم اما نامرد نه، همه با هم پیر شدیم، برخی پیرانه سر جوان شدند، و گروهی جوان پیر.

در عمر کوتاه‌مان صد سالگی سینما را دیدیم، مردان را شناختیم، نامردان را هم. از نفس دوستان دلگرم شدیم، از آه عمیق‌مان مصمم‌تر. از مرشد دیدیم تا زنگی مست.

همه، حتی کاهی هم در اقیانوس خلقت نیستیم. چه باک که بر کاغذ کاهی بنویسیم. شما را داریم مهربانان.
رنگ به زردی گراییده‌مان حجتی بر پایداری بود.
جز زردی، رنگی بر عاشق سزاست؟ می‌مانیم اگر او خواست.

علی معلم