بایگانی‌ها

برخورد نزدیک با کابوس جنگ

برخورد نزدیک با کابوس جنگ
برخورد نزدیک با کابوس جنگ

نیک جیمز/ ساید و اند ساوند

ترجمه: سینا بحیرایی

«ما در این ساحل‌ها باید بجنگیم، باید بر روی خشکی بجنگیم. هرگز تسلیم نخواهیم شد.» یکی از ویژگی‌های جالب توجه «دانکرک» کریستوفر نولان این است که او سخنرانی معروف وینستون چرچیل در جنگ جهانی دوم را با همان میزان از ستیزه‌طلبی و استقامت، در دهان یک سرباز جوان وحشت زده قرار می‌دهد. چرچیل این جملات را بعد از دانکرک و برای سربازان بریتانیایی مطرح کرد که عازم حمله به نازی‌ها بودند. وادار کردن نازی‌ها به عقب نشینی تنها در خواب ممکن بود، چرا که بیش از 338 هزار سرباز بریتانیایی در آن لحظه از سواحل دانکرک گریخته بودند. فرایند تخلیه با 850 کشتی صورت گرفته بود.

در این ماجرا، سواحل و خشکی معنای متفاوتی به خود گرفته بودند. دانکرک عملیاتی برعکس عملیات نرماندی بود. این اتفاق به یکی از افسانه‌های ملی بریتانیایی‌ها تبدیل شده‌است. چرا که آنها تا زمانی که کمک نهایی از راه رسید، به تنهایی مشغول درگیری با این چالش بودند. نیروهای بریتانیایی به هر شکلی که بود باید از منطقه خارج می‌شدند. ولی آنها در این فرایند موفق شدند 140 هزار سرباز فرانسوی، لهستانی و بلژیکی هم با خود همراه کنند. فرآیند تخلیه کاری غیرقابل اجتناب بود چرا که ارتش آلمان با ورود به کشور بی طرف بلژیک که نیروهای نظامی کمتری هم داشت، نیروهای اعزامی بریتانیا و بخشی از نیروهای فرانسوی را فریب داده و آنها را وارد این کشور کرده بود. هدف از این کار این بود که از طریق جنگل‌های به ظاهر صعب‌العبور آردنس، با یک حمله برق‌آسا نیروهای واحد پانزر آلمان وارد فرانسه شوند. به این ترتیب،  آنها موفق می‌شدند خط دفاعی ماژینو را که امتداد آن تا بلژیک نمی‌رسید دور بزنند. بلافاصله ارتباط بین نیروهای بریتانیا و هم‌پیمانان آنها در شمال آلمان با نیروهای پشتیبانی که در سواحل دریا قرار داشتند، قطع شد. خیلی از آنها موفق به فرار نشدند. ولی مهمتر از آن، ترسی بود که در آن زمان نیروهای متفقین را دچار خود کرده بود.

نولان در فیلم خود می‌خواهد به ما نشان دهد که بودن در این ساحل که مورد حمله نیروهای هوایی آلمان قرار دارد، با چه حس و حالی همراه بوده است. یا حس بودن در کنار مردم عادی که در پی درخواست وزارت جنگ، برای نجات سربازان قایق های ماهیگیری خود را وارد کانال کردند. از طریق رشته‌ای از تجربیات شخصی افرادی که در واقعه حضور داشته‌اند، ما از زاویه دید ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی این واقعه را از سر می‌گذرانیم.

تام هاردی در نقش یکی از خلبان‌های کم تعداد نیروی هوایی سلطنتی ظاهر می‌شود که سعی می‌کند بر فراز سواحل پوشش حفاظتی مناسبی ارائه بدهد. کنت برانا یک فرمانده نیروی دریایی است که وظیفه دارد مختصات عملیات پیچیده تخلیه نیروها موسوم به عملیات دینامو را شناسایی کند. مارک رایلنس سرپرست یک قایق کوچک است که به صورت داوطلبانه به ناوتیپی می‌پیوندد که می‌خواهند به ساحل نزدیک شوند. در حین حرکت به فرانسه او جان سربازی را نجات می‌دهد که کیلین مورفی بازی می‌کند. این سرباز با یک کشتی در راه بازگشت به انگلیس بوده است که کشتی غرق می‌شود. او نمی‌تواند بپذیرد که دوباره قرار است به دانکرک برگردد. باید فهرست بازیگران را زیر و رو کنید تا بالاخره به یک بازیگر زن برسید. (میراندا نولان در نقش پرستار ناوشکن) به همین دلیل نیازی نبوده که به صورت تحمیلی از یک ستاره زن استفاده شود. فیلم اساسا یک تجربه مردانه است.

نولان که یکی از طرفداران پرشور نظریه سینما برای سینما است، همراه با تیمش تلاش کرده  معتبرترین و احساسی‌ترین تصاویر ممکن را با بالاترین کیفیت موجود ثبت کند. او پیش از عرضه رسمی فیلم، طی یک ویژه برنامه در سالن ساوتبانک BFI لندن به نمایش فیلم‌هایی پرداخت که «دانکرک» با الهام از آنها ساخته شده است. چیزی که درباره این برنامه جالب است این است که به جز «در جبهه غرب خبری نیست» لوئیز مایلستون که در سال 1930 ساخته شد، هیچ فیلم جنگی دیگری در آن دیده نمی‌شود. فیلم مایلستون داستان زندگی گروهی پسر دبیرستانی بود که تحت تاثیر صحبت‌های معلم خود، به ارتش آلمان می‌پیوستند و به جنگ جهانی اول می رفتند. این معصومیت و کمال گرایی از دست رفته قطعا برای نولان اهمیت زیادی داشته‌است. این گفتگو را با نولان از طریق تلفن انجام داده‌ام، چرا که او در بارسلونا به‌سر می‌برد.

نیک جیمز: اجازه بده همان سوال همیشگی را بپرسم. چرا «دانکرک»؟

کریستوفر نولان: به عنوان یک فیلمساز همیشه دنبال خلاءهایی می‌گردی که در فرهنگ عامه وجود دارد، داستان‌هایی که در در سینمای مدرن هنوز مورد توجه قرار نگرفته‌اند. دانکرک یک داستان خارق‌العاده است که به‌جز «دانکرک» سال 1958 که لزلی نیومن ساخت، مورد توجه قرار نگرفته‌است. هم‌چون بقیه مردم بریتانیا، من هم هم‌چنان که بزرگ می‌شدم با این داستان به طور کم وبیش آشنا شدم. این دقیقا چیزی است که دنبالش می‌گردی: داستانی که می‌توانی خودت را غرق آن کنی و آن را برای مردمی مطرح کنی که خوشبختانه یا از کل داستان و یا از جزئیات آن خبر ندارند.

آیا بریتانایی بودن این ماجرا برایت مهم بود؟

احتمالا یکی از دلایلی که باعث شده (به جز فیلم 1958) این داستان به فیلم تبدیل نشود، همین بریتانیایی بودن آن است. در سینمای مدرن، برای روایت درست ماجرایی در این ابعاد به منابع عظیم استودیوهای آمریکایی نیاز داری. من در موقعیتی بودم که هم تجربه ساخت فیلم‌های اکشن عظیم را داشتم و هم با استودیوی برادران وارنر ارتباط خوبی برقرار کرده بودم. پس می‌توانستم این داستان برایشان تعریف کنم و توضیح بدهم که اگرچه این ماجرا بریتانیایی است، اما این ظرفیت را دارد که مورد اقبال جهانی قرار گیرد. ساده بودن داستان، ماهیت اولیه وضعیتی که سربازان در آن گرفتار بودند و نحوه تکمیل فرآیند تخلیه با استفاده از قایق‌های مردم عادی، (مردم عادی با آن قایق‌‌ها به کانال نزدیک می‌شدند و به فرآیند تخلیه کمک می‌کردند) این‌ها همه عناصری بودند که ارزش بازگو شدن را داشتند.

هیچ آمریکایی در داستان وجود ندارد و مسلما ما حتی فکرش را هم نمی‌کردیم که بخواهیم چند آمریکایی هم وارد این ماجرا  کنیم. دانکرک باید با همان روش درست روایت می‌شد. عمیقا به دنبال این مساله بودم که فیلم همان تجربه احساسی را به‌تصویر بکشد که همه ما حس کرده‌ایم. این فیلم را به روشی پرتعلیق، به روشی ذهنی روایت کرده‌ایم. تلاش کرده‌ایم مخاطب را شانه‌به‌شانه سربازانی قرار دهیم که بر روی ساحل بودند، در کابین خلبان هواپیما مشغول گشت‌زنی بودند و یا سوار بر قایق می‌خواستند به فرآیند تخلیه کمک کنند. این مسائل ظرفیت جهانی دارند.

در یادداشتی که برای ویژه برنامه سالن نمایش ساوتبانک BFI نوشته‌‌ای، به مقاله جیمز جونز، سرباز کهنه‌کار جنگ با عنوان «فیلم‌های دروغین جنگ» هم اشاره کرده‌ای. او در این مقاله به انتقاد از فیلم‌های کلاسیک جنگ می‌پردازد چرا که معقتد است این فیلم‌ها بر قهرمان بازی‌های فردی تمرکز می‌کنند. آیا می‌خواستی فیلمی بسازی که بیش‌تر از شجاعت فردی، بر روی تلاش جمعی تمرکز کند؟

اگر اولین بار ماجرای «دانکرک» را بخوانید، هرچه بیش‌تر می‌خوانید بیشتر متوجه می‌شوید در این ماجرا آنچه که شما را جذب می‌کند، این حس جادویی تلاش فردی برای بقا توسط بسیاری از آدم‌های مختلف است. بعضی از آنها آزاده هستند، بعضی خودخواه، برخی شجاع، برخی هم بزدل. همه آنها انسان هستند. طی روزهای تخلیه، تلاش این جمعیت انبوه برای بقا منجر به ایجاد نوعی حس قهرمانی‌گری جمعی می‌شود. در دانکرک قهرمان‌های زیادی وجود داشته‌است. اما آنچه که باعث ماندگاری این داستان تا به‌حال شده همین حس و عمل قهرمانی‌گری جمعی است. اجتماعی اصیل از مردمی در طبقه‌ها و نژادهای مختلف گرد هم جمع می‌شوند تا به چیزی دست پیدا کنند که هیچکس به تنهایی نمی‌تواند.

فیلم‌ها با رویکردهای بسیار متنوعی جنگ را به‌تصویر کشیده‌است. در حال حاضر، فیلم‌های جنگی که ساخته می‌شوند بسیار خشن هستند و تلاش می‌کنند وحشت‌هایی را به تصویر بکشند که سربازان را دچار هراس کرده است. می‌خواستم بدانم در «دانکرک» تو با چه رویکردی به خشونت نگاه کرده‌ای؟

جالب است. ما زمان زیادی را صرف تماشای فیلم‌های مختلف و نوع نگاه آنها به جنگ کردیم. یکی از کارهایی که کردیم این بود که یک نسخه از «نجات سرباز رایان» (1998) را از اسپیلبرگ قرض گرفتیم. قدرت حسی خارق‌العاده صحنه‌های نبرد آن از زمان اکران آن تا به‌حال حتی یک ذره هم کم نشده است و هنوز هم ضبط چنین صحنه‌هایی سخت است. در نهایت متوجه شدیم که در مسیرهای مختلفی گیر افتاده‌ایم. بعد از تماشای نسخه اصل «در جبهه غرب خبری نیست»، خواندن مقاله جیمز جونز، فکر کردن درباره نقش سینما به عنوان یک ابزار سرگرمی، ترجیح می‌دهم به «دانکرک» به عنوان یک فیلم جنگی نگاه نکنم. از نظر من جنبه خیال‌انگیز و متمایز این ماجرا، مسابقه بر علیه زمان بود. با اطمینان از چنین رویکردی، تصمیم گرفتیم به فیلم به چشم یک تریلرپرتعلیق و داستانی درباره بقا نگاه کنیم و نه یک فیلم جنگی. به همین دلیل دلیل ما با نگاهی پرتنش و حسی به این داستان نزدیک شدیم و نه خشونت‌بار. فکر نکنم لازم باشد مخاطبان در بعضی صحنه‌ها از پرده روی برگردانند. سعی کرده‌ایم تجربه‌ای خلق کنیم که مردم را دچار تعلیق کنند. تجربه‌ای که آمیزه‌ای از هیجان و ترس و هم‌چنین درجه‌ی از وحشت باشد. تنش فیلم از آن نوع نیست که باعث شود چشمان خود را ببندید، تنها کمی هیجان وارد می‌کند.

بسیاری از فیلم‌هایی که در برنامه BFI تعیین کرده‌ای بر روی تعلیق تمرکز می‌کنند، اما تعلیق به‌خصوصی که به ویژه که برای مثال در «مزد ترس» آنری-ژرژ کلوزو (1958) می‌بینیم.

در رابطه با نوع نگاه ما در جریان ساخت فیلم، در این فهرست «مزد ترس» مر‌تبط‌‌‌‌ترین گزینه  است. با تماشای فیلم‌های جنگ و انواع مختلفی از فیلم‌های دیگر، متوجه شدم که زبان تعلیق «مزد ترس» دقیقا همان چیزی است که ما به دنبالش هستیم. همیشه تعلیق را مربوط به هیچکاک و فیلم‌های هیچکاک می‌دانستم. اما کلوزو در آن فیلم به روش خودش نوعی فرآیند فیزیکی را به تصویر می‌کشد. برسون هم به شکل خارق‌العاده‌ای همین کار را با تنش بیشتری انجام می‌داد. این همان چیزی بود که ما به دنبالش بودیم.

بخش اعظم اطلاعاتی که در طول تحقیقاتم درباره دانکرک به دست آوردم مربوط به فرآیندهای فیزیکی بود: جذر و مد آب، برخورد قایق‌ها با یک‌دیگر، این‌که چگونه می‌توانید با شرایط فیزیکی موقعیتی که در آن قرار دارید تعامل کنید باعث به وجود آمدن تعلیق می‌شود.

بزرگ‌ترین چالش فیزیکی فیلم چه بود؟

مشکلات فیزیکی زیادی داشتیم. هر کرانه دریا داستان را از زاویه متفاوتی روایت می‌کند (به طور کلی می‌توان این زوایای دید را خشکی، دریا و هوا نامید) و هر یک از آنها مجموعه مشکلات متمایز خودش را داشت. زمانی که با تجربه سربازان ساحل یا موج‌شکن (یک ساختار نظامی بود که عنوان یک اسکله موقت برای ورود قایق‌ها استفاده می‌شد) مواجه بودیم، مساله اصلی آب‌ وهوا بود. حین تصویربرداری در زمان واقعی و در یک زمان ثابت از سال، شرایط به شکل گسترده‌ای تغییر می‌کرد و ممکن بود بسیار چالش برانگیز شود. آب وهوا برای شما مشکل ایجاد می‌کند و شن بر سروصورت‌تان می‌بارد، واقعا شرایط سختی است. حال این مساله را هم باید در نظر داشت که بمب‌ها در حال باریدن است.

یک نکته مهم در بازسازی یک رویداد تاریخی این است که همیشه صرف نظر از میزان بد یا سخت بودن شرایط برای فیلمبرداری، همیشه این احساس خوشحالی زایدالوصف را داری که وقایعی که داری به تصویر می‌کشی واقعی نیستند، فقط یک تظاهر هستند و قرار نیست این اتفاقات را واقعا تجربه کنی. فیلمبرداری بر روی آب با یک واحد نظامی بسیار بزرگ (احتمالا بزرگ‌ترین واحدی که تا به حال برای یک فیلم به کار گرفته شده‌است)، چالش بزرگی بود که قبلا تجربه نکرده بودم.

سکانس‌های هوایی هم چالش‌برانگیز بودند، چرا که باید یک دوربین آیمکس را در کابین یک هواپیمای اسپیت‌فایر جاسازی می‌کردیم. ماه‌های زیادی را صرف تحقیق  و توسعه کردیم. هویته ون هویتما، مدیر فیلم‌برداریم کارهای زیادی با پاناویژن و آیمکس انجام داد تا بتواند یک لنز اسنارکل به دوربین وصل کند و بتواند از زاویه نسبتا متفاوتی فیلم بگیرد. هدف از این کار این بود که لنز را به جای سر خلبان قرار دهیم و به یک زاویه دید واقعی دست پیدا کنیم. یک هواپیمای رومانیایی به نام یاک پیدا کردیم که از نظر اندازه و شکل شبیه اسپیت‌فایر بود، یک کابین اسپیت‌فایر بر روی آن قرار دادیم. به این ترتیب می‌توانستیم بازیگر را در یک هواپیمای واقعی قرار دهیم و دوربین را در بیرون هواپیما برای تصویربرداری از کابین آماده کنیم. یک خلبان واقعی پشت بازیگر خارج از قاب قرار داشت و در پروازهای هوایی به جای بازیگر عمل می¬کرد. هیچ‌وقت کسی چنین کاری نکرده بود و در این فرآیند باید این کار را می‌کردیم. چرا که در تلاش بودیم مخاطب را به طور واقعی در اسپیت‌فایر قرار دهیم تا او حس نبرد در چنین فضای تنگی را تجربه کند.

به صورت 65 میلیمتری فیلمبرداری شد؟

کل فیلم را به صورت 65 میلیمتری گرفته‌ایم. 70 درصد فیلم را با نگاتیوهای آیمکس 65 میلیمتری کار کرده‌ایم که هر طرف آن¬ها 15 حفره دارد، 30 درصد هم با 65 میلیمتری 5 حفره‌ای. از چنین ترکیبی استفاده کردیم چون با وجود این که دیالوگ‌های زیادی در فیلم وجود ندارد، من نمی‌خواستم فیلم را حلقه کنم. دوربین‌های 5 حفره‌ای عایق صدا هستند. بنابراین صحنه‌های دیالوگ را با 5 حفره می‌گرفتیم. این همان فرمتی است که در «لورنس عربستان» (دیوید لین – 1962) و «هشت نفرت‌انگیز» (کوئنتین تارانتینو  2015) استفاده شده‌است. این فرمت عالی است، اما در مورد آیمکس مساله این است که وضوح تصویر آن سه برابر نگاتیوهای 5 حفره است. به همین دلیل بیشتر از تمام فیلم‌هایی که تا به‌حال کار کرده‌ام، در این فیلم از آیمکس استفاده کردیم.

هم‌چنین کل فیلم به صورت فتوشیمیایی کار شده است. ما فیلم را به صورت 70 میلیمتری چاپ کرده‌ایم و در حال کاهش فرآیند عکسبرداری آیمکس هستیم. این کارها به صورت نوری و توسط چاپگر نوری انجام می‌شوند. برای چاپ فیلم‌های آیمکس خود، مشابه همان کاری که برای BFI در لندن انجام شد، تمام نگاتیوهای 5حفره را باید به آیمکس تبدیل می‌کردیم. این کار به صورت فتوشیمیایی و بر روی یک چاپگر نوری انجام می‌شد. به‌این ترتیب برای اولین بار تک تک نماها را به روش دستی فتوشیمیایی چاپ کردیم.

با توجه به این که گفتی از دیالوگ به شکل محدودی استفاده کرده‌ای، آیا به همین خاطر است که به عنوان بخشی از تحقیقاتت به سراغ فیلم‌های صامت رفته بودی؟

عصر صامت برای من یک منبع الهام بزرگ است چراکه بازگشت به آن دوران یعنی برگشت به اصول سینما و قصه‌گویی سینمایی. سینمای صامت یعنی کاری که یک فیلم انجام می‌دهد و یک رمان، نمایش رادیویی یا برنامه تلویزیونی نمی‌تواند. یک سری عناوین مشخص هستند که شما هربار به سراغ آنها می‌روید و چیزهای تازه‌ای یاد می‌گیرید. «طمع» از اریش فون اشتروهم (1924) همیشه یکی از آنهاست. این فیلم یک کار خارق‌العاده است. «طلوع» مورنائو (1927) هم یک مورد دیگر است، یک نمونه عالی از قصه‌گویی. نحوه استفاده فیلمسازان صامت از زاویه دید برای تاثیرگذاری احساسی و سرگرم کردن مخاطب همیشه مرا تحت تاثیر قرار داده است.

خیلی‌ها معقتدند «دانکرک» به شکلی استعاری از برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) حمایت می‌کند. هنگام ساخت فیلم به برگزیت هم فکر می‌کردی؟

برگزیت زمانی اتفاق افتاد که نصف فرآیند فیلم‌برداری را هم انجام داده بودیم. هرزمان که مشغول ساخت فیلمی می‌شوید، در دنیای اطراف‌تان تغییراتی رخ می‌دهد. آنچه که به من احساس خوبی می‌دهد این است که «دانکرک» همچون یک آزمون رورشاخ عمل می‌کند. اساسی که برایش در نظر گرفته شده، عناصر ساده آن به گونه‌ای هستند که می‌توانیم درباره نحوه ارتباط آن با دنیایی که قرار است این فیلم را ببینند، به تفسیرهای مختلف زیادی برسیم. از این نظر احساس خوبی دارم و قبلا هم هنگام ساخت سه‌گانه بتمن چنین چیزی را تجربه کرده بودم. در آن زمان هم به شکل افراطی برای هرکاری که در این فیلم‌ها انجام داده بودیم تفسیرهای سیاسی ارائه می‌شد. ولی مردم آن قدر باهوش هستند که متوجه شوند افرادی که این فیلم‌ها را می‌بینند درباره همان چیزهایی صحبت می‌کنند که خودشان دوست دارند. داستان «دانکرک» که به شکل واقعی و دقیقی روایت شده، هیچ ارتباط سیاسی تلویحی یا مستقیمی با دنیای امروز ندارد، چرا که در 1940 روی می‌دهد. اما یک داستان تکان دهنده است و با مسائلی سروکار دارد که در دنیای امروز هم اهمیت خود را از دست نداده‌اند.

خیلی علاقه داشتی بازیگرانی را انتخاب کنی که به اندازه سربازان واقعی این داستان جوان باشند، چرا؟

هیچ وقت در جنگ نبوده ام و بزرگ ترین کابوسم این است که وارد چنین کاری شوم. در 46 سالگی به این درک رسیده ام که اگر چنین کاری از من بخواهند نهایت بدشانسی ام خواهد بود. به نظرم همیشه این حقیقت کریه نادیده گرفته می شود که ما بچه های 18، 19 ساله را می فرستیم تا برای ما بجنگند. نمی دانم برای این کار چه توجیهی می توان ارائه داد، ولی این کاری است که همه جوامع انجام می دهند. تمایل زیادی داشتم که از این رسم معمول هالیوود برای انتخاب بازیگران سی ساله به عنوان نیروهای جوان خودداری کنم. می خواستیم از حقیقت پیروی کنیم و از بازیگرانی با بازه سنی واقعی (18، 19، اوایل بیست سالگی) در این فیلم استفاده کنیم.