بایگانی‌ها

تجربه‌ای دیوانه‌وار برای یک بازیگر

رکوردشکنی کیت وینسلت
رکوردشکنی کیت وینسلت

پس از آن که کیت وینسلت تمام تابستان را روی شخصیتش در «واندر ویل» کار کرد، وودی آلن در زمان فیلمبرداری، میان یکی از برداشت‌های ابتدایی بازی‌اش وسط کارش می‌پرد مستقیم به چشمانش نگاه می‌کند و می‌گوید: «زیادی بازیگرانه است.» بیشتر بازیگرها زیر چنین کارگردانی صریح و خشنی سر خم می‌کنند اما وینسلت جواب داد: «فکر کردم بامزه است. خب باشه. چیکار کنم؟» وودی آلن جواب می‌دهد:« خودت می‌دونی چیکار کنی. هیچکاری نکن. بهترش کن.»
کیت وینسلت در «واندرویل» وودی آلن نقش بازیگری را بازی می‌کند که با کشمکش‌هایی مواجه می‌شود که خود او هرگز تجربه‌اش نکرده است. کاراکتر او ، جینی بازیگر نچسب و نارسیستی است که رابطه‌ی نامشروعی را با نجات غریق جوانی(جاستین تیمبرلیک)، به دور از چشمان همسرش شروع می‌کند. خود وینسلت درباره‌ی شخصیتش می‌گوید:«او در یک شرایط دائمی از هم ‌گسیختگی است.»

 ورایتی چندی پیش با کیت وینسلت مصاحبه‌ای انجام داد. مصاحبه‌ای که قبل از جریانات اخیر هاروی وایستاین اتفاق افتاده.

همیشه به خاطر ادعاهایی که علیه وودی آلن مطرح شده بود بحث‌های زیادی درباره‌ی بازیگرانی که در فیلم‌های او بازی می‌کنند وجود داشته. این نکته بر روی تصمیمت برای حضور در فیلم تاثیر گذاشت؟
آم… این بحث سختی است و من کاملا محترمانه ترجیح می‌دهم واردش نشوم.

نقدها و واکنش‌های بسیاری در شبکه‌های اجتماعی درباره‌ی مصاحبه‌ی تو با نیویورک تایمز اتفاق افتاده بود. این که تو گفتی آلن تجربه‌ی کاری خارق‌العاده‌ای را به وجود آورده؟
واقعیتش من عکس‌العمل مردم را نمی‌خوانم. ما به عنوان بازیگر عموما حرف‌های اشتباه را می‌زنیم. به نظرم کاملا محترمانه بهتر است از این بحث فاصله بگیریم.

آلن پیش از این در سال 2005 نقشی را در «امتیاز نهایی» بهت پیشنهاد داده بود.
درسته. هر وقت یادش می‌افتم همیشه احساس بدی نسبت به اسکارلت جوهانسن پیدا می‌کنم. گاهی همه چیز به هم می‌ریزد و به هم گره می‌خورد. خدا می‌داند چند بار چهارمین یا پنجمین انتخاب بوده‌ام.

چرا پیشنهاد را رد کردی؟
داریم درباره‌ی وودی آلن صحبت می‌کنیم.پس چنین پیشنهادی قرار است یکبار به سراغت بیاید، تازه اگر بیاید. پس قطعا من جواب مثبت دادم. و خیلی زود فهمیدم که نمی‌توانم انجامش دهم. پسرم جو نه هفته بود که به دنیا آمده بود. اگر قبول می‌کردم نمی‌توانستم نگهداری‌اش بکنم.  نمی‌توانستم انجامش بدهم. گفتم واقعا عذر می‌خواهم این تصمیم درستی برای من نبود. می‌دانستم که احتمال خیلی زیادی وجود دارد که این تنها شانسم برای کار با آلن باشد.

چطور متوجه شدی که برای «واندرویل» تو را می‎‌خواهد؟

پشت تلفن با او صحبت کردم. او جینی را برای من توصیف کرد و همین طور پایه‌های پیرنگ را شرح داد و بعد گفت: «به نظرم نقش بی‌نظیری برای تو است.» و بعدش چیز خیلی بامزه ای گفت:«می‌دونی، اگه دوستش نداری می‌تونی خیلی زود و سریع برگردی به زندگی آرومت و این که چه‌ قدر همه چیز خوبه.» یعنی که عملا این را گفته بود که اگر این نقش را قبول نمی‌کردم زندگی‌ راحت‌تری داشتم. و بعد کسی آمد و فیلمنامه را تحویلم داد و بیرون خانه در ماشین نشست و منتظر ماند که من بخوانمش. راستش من از آن آدم‌هایی هستم که خیلی آرام می‌خوانند. برای همین یادم هست که با خودم فکر کردم: «خدای من این آدم می‌خواد کل این مدتو بیرون منتظر بمونه.»

نمی‌گذاشتند فیلمنامه دستت بماند؟
همان روش قدیمی دوست داشتنی که چیزی لو نرود. زمانی که خواندنم تمام شد واقعیتش اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که: «نمیتونم این نقشو بازی کنم. هیچ جوره نمی‌دونم باید چیکار کنم. لعنت.» و خب همسرم این طرف وآنطرف می‌رفت و صداهای اعصاب خرد کن درمی‌آورد.

تا به امروز لهجه‌های امریکایی بسیاری را صحبت کرده‌ای.
واقعیتش نکته‌ی اصلی درباره‌ی امریکایی به نظر رسیدن نیست. نزدیک به بیست سال است که چنین کاری انجام می‌دهم نکته این است که کاملا متفاوت نسبت به تمام شخصیت‌هایی که پیش از این خلق کردی باشی.

آیا راهنمایی‌های زیادی از وودی گرفتی؟

او به خوبی نگاه می‌کند و حواسش به همه چیز هست. مثلا ما در میانه‌ی برداشت بودیم و یک دفعه می‌گفت(اینجا ادای وودی آلن را در می‌آورد):« خیلی طولانیه. هنوز داری حرف می‌زنی؟» بعد زمانی که فیلمبرداری جلوتر رفت دیگر من آنقدر اعتماد به‌ نفس پیدا کرده بودم که مثلا به وودی بگویم:«می‌دونی چیه؟ به نظرم بعد این خط دیگه این صحنه تموم میشه.» و بعضی اوقات هنوز نیم صفحه مانده بود ولی می‌گفت:«آره راست می‌گی همینجا تمومش کنیم.» صحنه‌ای بود که من و جاستین در آن بودیم که تمامش را در یک وقت ناهار گرفتیم و او همه‌اش را نصف کرد. یک دفعه قاطی کردم و تبدیل شدم به یک آدم دیوانه. گفتم: «باشه. صبر کنین هیچ کس با من حرف نزند.» همه‌ی هفت صفحه دیالوگ را روی میز گریم گذاشتم. مثل اوریگامی بریدمشان و مثل نوار به هم وصلشون کردم و همینطوری اینور و آنور می‌بردمشان. جاستین هم فقط می‌گفت: «درست می‌شه.»

شنیدم که آنقدر روی نقش تمرکز کرده بودی که حتی نمی‌توانستی بخوابی؟
واقعیتش تنها چیزی باعث می‌شد کمی ذهنم آرام بگیرد کلاس‌های سخت یوگا است. من معمولا آخر روز یا حتی گاهی صبح زود ساعت پنج صبح به این کلاس‌های طاقت فرسای یوگا می‌روم. زمانی که می‌خوابم کمی برایم ناراحت کننده است زیرا کارهای خیلی زیادی دارم که باید انجام دهم. یک شب بود که بیدار شدم و دیدم تمام شب با مشت‌های گره شده خوابیدم و روی دستم چنگ انداخته بودم.

پیش از این هم اینطور شده بود؟

هیچوقت. تنها دفعه‌ای که اتفاق عجیبی برام افتاد حین «تایتانیک» بود. خواب دیدم که اتاق خوابم را آب گرفته.  توی خواب از تخت بیرون آمدم، همه چیز را بلندکردم و جابجا کردم که خیس نشود. بعد بیدار شدم و دیدم که واقعا چنین کاری انجام داده ام. همه‌ی کفش‌هایم را جابجا کرده بودم.

زمان بزرگ شدن فیلم‌های وودی آلن را تماشا می‌کردی؟

 فکر می‌کنم «آنی‌هال» را با پدرم تماشا کردم. سعی می‌کنم گریه نکنم زمانی که این را می‌گویم. (کمی بغض می‌کند) اوه نمی‌توانم. مادرم امسال فوت کرد. زمانی که این فیلم را فیلمبرداری می‌کردیم خیلی بیمار بود. و خیلی افتخار می‌کرد که من با وودی آلن کار می‌کنم. هر روز در راه کار بهش زنگ می‌زنم.

موقعیت خودت را در حرفه‌ات چگونه می‌بینی؟

من عاشق بازیگری‌ام .از همیشه بیشتر. عاشق اینم که 42 ساله هستم و دیگر 22 ساله نیستم. و اینکه احساس سالم بودن دارم. ولی همینطور اخیرا، به غیر مثلا «واندر ویل» همکاری‌هایی ثمر بخش بسیاری با کارگردان‌ها و تهیه کننده‌ها دارم. در کنار آن دارم به ساکت و آرام کارهایی را به عنوان تهیه‌کننده انجام می‌دهم که هنوز هیچ جایی نگفته‌ام.