بایگانی‌ها

برای چهل سالگی «جولیا» اثر فرد زینه‌مان

برای چهل سالگی «جولیا» اثر فرد زینه‌مان
برای چهل سالگی «جولیا» اثر فرد زینه‌مان

دنیا میرکتولی

«جولیا»ی فرد زینه‌مان بین عشاق سینما محبوبیت خاصی دارد. فیلم از یکی از داستان‌های کوتاه لیلیان هلمن نمایشنامه‌نویس چپ‌گرای آمریکایی اقتباس شده و ارتباط نویسنده با جولیا (دوست و آموزگارش) را از نوجوانی تا سال‌های وقوع نازیسم روایت می‌کند. اما میان این فیلم و خیل آثار سیاسیِ‌ مربوط به جنگ جهانی دوم تفاوت محسوسی وجود دارد. رابطه، جوهره‌ی اصلی فیلم «جولیا»ست و زینه‌مان طوری به کنکاش در شخصیت‌ها و ماجرای دوستیِ آن‌ها می‌پردازد که شکلی حماسی و ماندگار به اثر خود می‌دهد و آن را فراتر از یک فیلم سیاسیِ صرف می‌برد. شخصیت‌پردازی و پرورش رابطه‌ها عمق روان‌شناختی دارند و فیلمساز از این روابط بهره می‌برد تا ابعاد مختلف جهانی را به تصویر بکشد که فیلم‌اش در آن می‌گذرد.

فیلمِ «جولیا» همراه است با نمایش صحنه‌هایی از نوجوانیِ دو شخصیت اصلی داستان. رفت و برگشت‌های زمانی فیلم –که بسیار درست و به‌موقع انتخاب و استفاده شده‌اند- درخششِ بصریِ خیره‌کننده‌ای دارند و تأکیدی بر این واقعیت‌اند که خاطرات لیلیان از جولیا چقدر زنده و دست‌نخورده باقی مانده‌ است. همان‌طور که در اوایل فیلم به وسیله‌ی نریشن و از زبان لیلیان می‌شنویم: «فکر می‌کنم همیشه خاطراتم را به یاد داشته‌ام. من می‌دانم بعضی‌ اوقات حقیقت در اثر یک واقعه‌ی دراماتیک یا مشغولیات ذهنی تغییر شکل می‌دهد. ولی به آنچه که از جولیا به خاطر می‌آورم اطمینان کامل دارم.» زینه‌مان با نمایش متناوبِ تصویرها و چشم‌اندازهای شفاف گذشته، هم به این دو شخصیت و افکارشان حالتی بلندپروازانه می‌دهد و هم ما را در حس نوستالژیک لیلیان شریک می‌کند. فیلم حتی وقتی ناگهان از یک حال و هوای درخشان و معصومانه‌‌، وارد فضایی شوم و تاریک می‌شود، با دوستی‌ ناب این دو زن درخشندگی پیدا می‌کند. جولیا که در جست‌وجوی آزادی در جهان بشری‌ست و استوار و مصمم و سرسختانه به سوی هدف مقدس‌اش پیش می‌رود، تأثیرعمیقی روی دوست‌اش لیلیان دارد و به نوعی طنین صدای وجدان او می‌شود. خطر کردن لیلیان و به قول جولیا «به آب زدنِ» او برای یاری رساندن به فعالان نیروی مقاومت و قربانیان نازیسم، صرفا کمک به یک دوست نیست و اشاره به مفهومی جدی‌تر و حیاتی‌تر دارد. شاید در نهایت، همین نوع روابط دوستانه‌ و خالصانه بود که دنیا را از چنگال فاشیسم نجات داد.

شاه‌سکانسِ فیلم صحنه‌ی ملاقات جولیا و لیلیان در کافه آلبرتِ برلین است. این سکانس از نظر حسی به قدری قوی‌ست که نظیرش را در کمتر فیلمی می‌توان یافت. واکنش‌های هر دو شخصیت بسیار هوشمندانه است و پیش‌بینی‌نشده. زینه‌مان تأثیر ضربه‌ی ناگهانی‌ای را که به لیلیان وارد می‌شود، با بی‌خیالی جولیا دوچندان می‌کند. نگاه‌های اشک‌آلود و اندوهبار لیلیان در تقابل با رفتار ظاهرا آسوده و بی‌خیالِ جولیا قرار می‌گیرد و حتی خنده‌ی بلند لیلیان هم، نوعی واکنش آگاهانه نسبت به تقدیر تلخ و محتوم جولیاست. این صحنه با نگاه‌های سراپا حزن و احساسِ لیلیان به جولیا و بی‌تفاوتی ظاهری جولیا پایان می‌یابد و حسرتی بزرگ بر دل لیلیان و تماشاگر باقی می‌گذارد.

فیلم چه در سکانس‌های چالش‌های نویسندگی لیلیان و رابطه‌‌ی او با داشیل همت، چه در صحنه‌های درگیری مردم با فاشیست‌ها، و چه در فلاش‌بک‌ها و بازگشت به ماجراهای نوجوانی، ساختار بسیار روان و هوشمندانه‌ای دارد و نگاه دقیق و تیزبین کارگردان را نشان می‌دهد. جین فاندا و ونسا ردگریو عالی و بی‌نیاز از توصیف‌اند و در کنار هم در همه‌ی قاب‌های تصاویر می‌درخشند. جهانی که زینه‌مان با استادیِ تام و تمام بازسازی می‌کند، اثرش را فراتر از خودآگاهیِ معمول ما می‌برد و یکی از زیباترین و منسجم‌ترین فیلم‌های نیمه‌ی دوم قرن بیستم را خلق می‌کند.

چند نکته‌ی خواندنی

-فیلم بر اساس فصلی از رمانِ اتوبیوگرافیِ «پنتیمنتو» (1973) نوشته‌ی لیلیان هلمن ساخته شده است. هلمن روز 30 ژوئن 1976 وقتی فیلم در مرحله‌ی پیش‌تولید بود، درباره‌ی فیلمنامه برای تهیه‌کننده نوشت: «این یک اثر تخیلی نیست و به همین دلیل قوانین خاصی را باید رعایت کنید… مشکل عمده‌ی شما از نگاه من، رفتار لیلیان به عنوان شخصیت اصلی‌ست. دلیل‌اش ساده است: اهمیتی ندارد که او در این داستان چه می‌کند –البته خطری را که موقع حمل پول به آلمان تهدیدم می‌کرد انکار نمی‌کنم- اما نقش من منفعل بود و هیچ‌کس و هیچ‌چیزی نمی‌تواند این را تغییر دهد، مگراینکه داستانی خیالی و متفاوت بنویسید. لازم نیست بدانید که من یهودی‌ام؟ خب این همان‌چیزی‌ بود که خطر را متوجه من می‌کرد.»

-شخص سایه‌مانندی که در آغاز و پایان فیلم درون قایق ماهیگیری و پشت به دوربین نشسته، در واقع خودِ لیلیان هلمن است. اما صدای روی تصویر متعلق به جین فانداست.

-پروسه‌ی انتخاب بازیگرِ این فیلم، داستان عجیب و مفصلی دارد. باربارا استرایسند یکی از کاندیداها برای ایفای نقش لیلیان هلمن بود و جولی کریستی و فی داناوی برای نقش جولیا در نظر گرفته شده بودند. اما همگی رد شدند. فرد زینه‌مان مدتی هم مریل استریپ را برای بازی در نقش جولیا در نظر داشت. اما از آنجا که استریپ آن زمان بازیگرِ ناشناخته‌ای بود و تنها یک بازی تئاتری در کارنامه‌اش داشت، کارگردان منصرف شد. سپس نام‌های جین فاندا و ونسا ردگریو مطرح شد. تهیه‌کنندگان با مشورت حوزه‌ی تبلیغات، به هر دو بازیگر به عنوان بدترین گزینه‌های ممکن رأی مخالف دادند! چون از کنارِ هم قرار گرفتنِ دو بازیگری که باورهای سیاسیِ رک و صادقانه‌شان شهره‌ی خاص و عام بود، وحشت داشتند! البته هر دو بازیگر سرانجام انتخاب شدند و فیلم، هم با استقبال منتقدان روبرو شد و هم از نظر تجاری به موفقیت دست یافت. نقش داشیل همت نیز ابتدا به جک نیکلسون پیشنهاد شد و او خود را بسیار مایل و مشتاق نشان داد. اما زینه‌مان پیشنهادش را پس گرفت و جیسون روباردز را برگزید.

-ونسا ردگریو حین سخنرانی برای دریافت جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش دوم زن، خطاب به «اتحادیه‌ی دفاع یهودی» (JDL) گفت: «بر شما درود می‌فرستم و برایتان احترام قائلم و معتقدم باید بسیار افتخار کنید به اینکه در چند هفته‌ی گذشته این‌قدر قوی بوده‌اید و نپذیرفته‌اید که تهدیدهای گروه کوچکی از اوباشِ صهیونیست مرعوب‌تان کند؛ کسانی که رفتارشان بی‌احترامی به قدر و منزلتِ یهودیانِ سراسر جهان و توهین به عملیات بزرگ و قهرمانانه‌ی آنان در مبارزه علیه فاشیسم و ستم است. به شما اطمینان می‌دهم که نبرد علیه یهودی‌ستیزی و فاشیسم را ادامه می‌دهم. ممنونم.» این نطق سیاسی ردگریو، باعث حذف او از نقش‌های مهم هالیوودی‌اش شد.

-جیسون روباردز برای این فیلم دومین اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را به دست آورد. (اولین اسکار او به‌خاطر بازی در «همه‌ی مردان رئیس‌جمهور (1976) بود.) اما به دلیلِ تداخل زمانی با نمایش تئاتری که باید همان شب در آن حضور می‌یافت، قادر به شرکت در مراسم نبود. باب هوپ که میزبان مراسم بود، با لحنی تمسخرآمیز به روباردز طعنه زد: “او باید در حال بازی پوکر با جرج سی. اسکات و مارلون براندو باشد!” واکنش این دو بازیگر که در اوایل دهه‌ی 1970 جایزه‌ی خود را نپذیرفته بودند، مشهور و ماندگار شده است.

-پنج نفر از بازیگران «جولیا» برنده‌ی اسکار هستند: جین فاندا، ونسا ردگریو، جیسون روباردز، ماکسیمیلیان شل، و مریل استریپ.

-«جولیا» اولین تجربه‌ی سینمایی مریل استریپ است. مدت زمان حضور استریپ در این فیلم به پنج دقیقه هم نمی‌رسد.