کسری ولایی
اگر دنبال چیز عجیب و غریبی میگردید، مثلا فیلمی که تماشایش به تجربهای غیرمعمول تبدیل شود و آخر سر هم مطمئن نباشید که از فیلم خوشتان آمده یا از آن متنفر شدهاید، بد نیست که «کشتن گوزن مقدس» را ببینید. ساختهی جدید یورگورس لانتیموس یونانی که یکی دو سال اخیر با متنهای خاصش هم نامزد اسکار شده و هم از جشنواره کن جایزه بهترین فیلمنامه را گرفته. البته حواستان باشد، خود کالین فارل بازیگر اصلی فیلم اولین بار که متن را خوانده حالش به هم خورده، پس طبیعی است که خیلی از تماشاگران هم نتوانند تا آخر کار دوام بیاورند. نه برای نمایش عریان و درشت هرچیزی ناخوشایندی که باعث میشود نگاهتان را بدزدید و تحملِ دنبال کردن ماجرا را نداشته باشید. فیلم شما را در مضحکهای سیاه از رویارویی تعقل انسانی و پدیدههای فراطبیعی گیر میاندازد و تا پای جنون پیش میرود.
دوستی یک جراح قلب موفق و عصاقورت داده با پسر نوجوانی که از چشمانش میریزد حتما یک گیر و گوری در کارش هست؛ ماجرا این طوری شروع میشود. اول فکر میکنید که با یک الگوی قدیمی سر و کار دارید، مزاحمی که از بیرون میآید و زندگی شخصیتهای اصلی را به آرامی لجنمال میکند. از داستانهای استیون کینگ گرفته تا فیلمهای میشاییل هانکه، این ایدهای است که قبلا مشابهش را دیدهاید. صبر کنید تا فیلم به نیمه برسد و منطق جنونآمیز حاکم بر روایتش آشکار شود.
همه عین فیلمهای آموزش زبان انگلیسی با هم حرف میزنند؛ صریح، سلیس و شمرده و با جملاتی که انگار از روی کتاب حفظ کردهاند. هرچه پیش میروید، بیشتر از آدمها، مکانها و جزئیات را میبینید. حتی ممکن است از خودتان بپرسید چرا نسخهی تصویری از مجلات معماری یا ژورنالهای ایکیا را گذاشتهاند جلوی رویتان. موسیقی فیلم هم شبیه آن است که برنارد هرمان برای هیچکاک قطعهی تازهای نوشته اما نتهایش طی یک فرایند کوانتومی در زمان دچار کشیدگی شده! همه چیز کنار هم قرار میگیرد تا تصویری جعلی و شیک از دنیای امروز ساخته شود. به آرامی، همانطور که مارتین (بری کیوگان) زندگی دکتر (کالین فارل) را به هم میریزد، این تصویر شفاف و جعلی به طرز وحشیانهای پر میشود از خط و خش، مثل ناخن کشیدن به دیوار.
نام به ظاهر نامتعارف فیلم ارجاع آشکاری است به قصه ایفیژنی از اوریپید. اصلا ماجرا بازخوانی بیمارگونهای از همین قصه است؛ پدر گناهکاری که باید برای کفارهی جرمش یکی از اعضای خانواده خود را قربانی کند. بامزه اینجا است که قضیه به همین اندازه رو و زمخت اتفاق میافتد و چیزی در پوشش درام پنهان نمیشود. همانطور که امروزه اسطورهها و کهنالگوها را با کمک ظرفِ فرضی «قصه» و بدون تاکید واقعگرایانه روی علت و معلولهای مکانیکیِ روایت، ساده میکنیم، «کشتن گوزن مقدس» شبیه به یک تئاتر مدرن خیلی از قراردادهای منطق و واقعیت سینما را کنار میگذارد تا مستقیم برود سر اصل مطلب؛ انسانی که با نیرویی فراتر از عقل و منطق خودش روبهرو شده، هیچ راه فراری ندارد و ناخواسته باید به یک بازی بزرگتر تن بدهد.
آنچه که در جریان فیلم بر شخصیتها میگذرد، بنا به ساختار اعتقادی و ذهنیت تماشاگران درباره مفهوم ماورا، تاثیر عاطفی و روانی متفاوتی دارد. گناه، عقوبت و قربانی محور اصلی درام است گرچه قرار نیست که در مسیر قصه ماهیت هیچکدام از این مفاهیم به چالش کشیده شود. «کشتن گوزن مقدس» از این موقعیت دراماتیک حداکثر استفاده را میبرد تا نمایشی رام نشده به راه بیاندازد و چالش را بعد از پایان فیلم به تماشاگر میسپارد. فیلم پر است از موقعیتهای مضحک و سیاهی که میخواهید به آنها بخندید ولی نمیتوانید وجدان و ناخودآگاه معذب خود را قانع کنید. مثلا تمام لحظات کلنجار رفتن دکتر با بچههایش، که به دلیل نفرین فلج شدهاند و مثل کرم روی زمین میلولند، با طنز سطح بالا و موذیانهای ساخته شده که تماشاگر را گیج و منگ باقی میگذارد. تمام فیلم را هم میشود در فینال دیوانهوار آن خلاصه کرد؛ یکی از مسخره و ابلهانهترین موقعیتهای مرگبار تاریخ سینما که چگونگی برخورد با آن حسِ کلی شما درباره فیلم را مشخص خواهد کرد.
با بحث کردن درباره لحن گروتسک و فضای ماکابر میشود قضیه را در مورد «کشتن گوزن مقدس» پیچیدهتر از چیزی کرد که هست. شاید فیلم لانتیموس خیلی هم بزرگ و کامل نباشد اما در نوع خودش نمونهی کمنظیری است و به هدفی که برایش ساخته شده دست پیدا میکند. بهترین راه برای درک و ورود به جهان فیلم همان نمای ابتدایی است؛ قلبی تپنده درون سینهای گشوده شده. این تصویری نیست که به راحتی بشود نگاهش کرد ولی اگر بهش عادت کنید هارمونی و هیجان هولناکی دارد که برای لمس کردن آن وسوسه خواهید شد.