حسین جوانی
مجید اسلامی در مقدمه به درستی اشاره میکند «نوشتههای یزدانیان چندان در چارچوب مرسوم نقادی در این سرزمین(ریویو، نقد تفسیرگر، نقد آکادمیک…) قرار نمیگیرد و میشود آنها را مقالههای ادبی یا به تعبیر غربی، essay قلمداد کرد، به این معنی که نویسنده بیش از اینکه بخواهد اثر را قضاوت و ارزیابی کند(همچون ریویو)، یا با استدلال و ارائهی شاهد نظریهای را اثبات کند(نقد آکادمیک)، یا با تفسیر و تحلیل دیدگاه روشنگرانهای را به مخاطب عرضه کند(نقد تفسیرگر)، میخواهد اثر را بهانه کند تا خود اثری دیگر بیافریند. فیلمها این جا مصالحاند و نکتهها نیز. پس مهم نیست که قانع میشویم یا نه. مهم نیست هم نظر میشویم یا نه. میتوانیم این نوشتهها را حتی فارغ از خودِ فیلمها دوست داشته باشیم، همچنان که «پرواز» را فارغ از «پرنده»… نویسنده همواره برای چیزهایی که دوست میداشته قلم به دست گرفته و در نتیجه هرگز از عیب جویی و به معنایِ مرسوم، نقد، خبری نیست». از اینرو وقتی دارید ترجمهی تنهایی را میخوانید، در ابتدا نظم مشخصی به نظرتان نمیرسد. یزدانیان در مورد هرچیزی دلش خواسته نوشته. از ذهنیاتِ تروفو و مرگهای برگمان تا نمایشگاه عکسهای ویم وندرس در تهران. انگار داریم دور مضامین و موقعیتها میچرخیم و با آنها آشنا میشویم. انگار فاصلهای میانِ جهان آرامِ تارکوفسکی، لحنِ ویم وندرس یا لمس زندگی در آثار هرتسوگ وجود ندارد. اما پیشتر که میروید دستتان میآید با نویسندهای مواجهاید که سلیقهای تربیت شده و نثری جادویی دارد.
ترجمهی تنهایی مملو از نقل قولهای درجه یک از هنرمندانی درجه یک است. انگار که آدمِ باسلیقهای این حرفها را جدا کرده و بعد از آن، شاعری بااحساس بازتاب آنها در آثار این هنرمندان را بررسی کرده باشد. آن هم، همدلانه و از سر خیرخواهی. نه از درِ ثابت کردنِ برداشتی اشتباه از دنیا یا مفاهیم؛ بلکه برای توضیح دادنِ اینکه مثلاً فاسبیندر چرا «یک آنارشیستِ رمانتیک» است. با اینحال یزدانیان اکثر اوقات حرف به خصوصی نمیزند. سختگیر اگر باشیم میتوانیم بگوییم در مورد فیلمها و آدمهایی که دوست داشته انشا نوشته؛ اما نوشتههای یزدانیان مثل حرکت آرام و بیصدایِ آب در دریاچهای محلی، صمیمی و مطبوعاند. اکثرشان بیشتر از دو-سه صفحه نیستند اما دوست دارید همینطور ادامه پیدا کنند و او همینطور راجع به چیزهایی که از آنها خوشش میآید حرف بزند.
یزدانیان کمتر در مورد فیلمهای هالیوودی نوشته و معروف است که هیچ نقد منفیای از او منتشر نشده. ترجمهی تنهایی نمونهی خوبیست از جمع شدنِ نوشتههای انسانی ظریف و حساس که فیلمهای به اصطلاح «هنری» را دوست دارد و تمام زندگیاش سعی کرده توضیح دهد چه چیزی در آنها میبیند که دوستشان دارد. خودش به زیبایی گفته بسیاری از نوشتههایاش را میتوان نامههایی عاشقانه دانست. نامههایی برای مخاطبی فرضی که قرار است بعدها پیداياش کند. چرا که معتقد است «من در برابر اثر هنری تنهام، اثر هنری تنهاییام را ترجمه میکند».