مرسده مقیمی
دنیای تصویرآنلاین-شاهرخ خان سالهاست که با انتخاب فیلمنامههای ضعیف اعتبارش را به صورت جدی خدشهدار کرده است. فیلمنامههای ضعیفی که نزدیک به یک دهه است نقطه مشترک تمام کارهای اوست؛ حتی آثار موفقش در گیشه. «صفر» اما مجزا از تمام فیلمهای این سالهای اوست. ضعف فیلمنامه «صفر» ناشی از یک زرنگی برای فتح گیشه است که نتیجه کاملا معکوس داده و فیلم را آن چنان به کلاژی پاره پاره مبدل کرده که قطعا نمیتوان حتی با اغماض آن را تنها متوجه تدوین دانست! چطور میشود حتی با معجزه تدوین تکههای مختلف این فیلم را کنار هم گذاشت؟!
آناند ال.رای بر خلاف تبلیغاتی که دربارهاش میشود کارگردانی نیست که بتوان به پشتوانه نامش انتظار فیلمی درخشان داشت، او در کارنامه کوتاهاش صرفا چند فیلم پرفروش، آن هم بدون در اختیار داشتن ستارههایی ویژه داشته است؛ که همین تنها سبب شهرت اوست. حالا این بار رای تصمیم گرفته گیشهها را چنان به لرزه درآورد که تا مدتها نامش سر زبانها بماند و تبدیل شود به برندی بیتکرار برای تضمین گیشه. او برای دستیابی به این مهم پیش از هرچیز به سراغ بازیگرانی رفته که امتحانشان را در گیشه پس دادهاند. مثلث شاهرخ خان، آنوشکا شارما و کاترینا کیف پیشتر در عاشقانهای به کارگردانی یاش چوپرای فقید یکی از فیلمهای موفق گیشه را در تاریخ بالیوود ثبت کردند. هرچند که «تا وقتی که زندهام» نیز از نظر فیلمنامه مشکلات جدی داشت و هرگز در زمره آثار درخشان بازیگرانش قرار نمیگیرد. رای با انتخاب همین تیم و با زیرکی بینام بودن پروژهاش طی ماههای طولانی کاری کرد که ناخواسته مردم «صفر» را با نام فیلم قبلی این سه نفر یاد کنند که این خود آغاز تبلیغات بود. رای که بی ستارهها گیشه را فتح میکرد حالا با سه مگا استار، رویایی شیرین و تکرارنشدنی را در سر میپرواند.
اقدامات بعدی برداشتن جذابیتهای این سالهای بالیوود از فیلمهای مختلف بود. عشق نامتعارف دو معلول که پیشتر در فیلم تحسین شده «برفی» مورد اقبال قرار گرفته بود. داستان ستارهای مشهور که همه دلداده او هستند و در زندگی شخصیاش با مشکلاتی دست به گریبان است که در فیلمهای مختلفی مورد استفاده بوده و همیشه جذابیتهای خود را داشته است. فرار کردن از مراسم عروسی و بعدا ابراز پشیمانی و تلاش برای بخشیده شدن در حالیکه دختر با مردی دیگر در آستانه زندگی تازه است و البته با خبر شدن از اینکه رابطه کوتاه قبلی باعث به وجود آمدن بچهای شده که مرد از آن بیخبر بوده است و ترفند آخر تنه زدن به فیلمهای علمی تخیلی و تهییج حس میهنپرستی! حتی استفاده از بازیگران معروف در حضوری کوتاه و افتخاری در فیلمهای هندی (که معمولا در یک آیتم سانگ و یا یک مهمانی رخ میدهد) و در این سالها در فیلمهای متعددی تکرار شده، که محبوبترین آن فیلمی با بازی شاهرخ خان به نام «اُم شانتی اُم» است که در یک مهمانی تقریبا اکثر بازیگران بالیوود در حضوری کوتاه آن آیتم سانگ را به یکی از ماندگارترینهای بالیوود تبدیل کردند؛ از نظر رای دور نمانده است. او با همین ایده، همه بازیگران زنی که پرطرفداراند و از سویی دیدنشان با شاهرخ خان در یک قاب جذاب است را جمع کرده تا حتی یکی از موارد موفقیت این سالها در فیلمهای مختلف را نیز از قلم نینداخته باشد!
همین آش شلهقلمکار بودنِ «صفر» اصلیترین پاشنه آشیل آن است، اینکه هرچیز امتحان پسدادهای را کنار هم گذاشته بی آنکه نخ تسبیح روشنی بینشان باشد! سبب شده فیلم به نظر فریمهایی برداشته شده از سر دلخوشی باشد که انگار هرگز بنا نبوده به فیلم بدل شود و این آشفتگیِ کاسبکارانه چنان «صفر» را بیارزش کرده که حتی به نظر میرسد نگاشتن همین سطور درباره فیلمی با این مختصات اشتباه باشد!
شاهرخ خان از جوانی دارد دخترها را از سر سفره عقدشان بلند میکند و به ازدواج با خودش راضی میکند! تمام نمیشود استفاده از این کلیشه مستعمل به عنوان قلب تپنده رمنس فیلمنامه؟! اگر در «عاشق عروس را به خانه میبرد»، «داره یه اتفاقایی میفته» و «دل دیوانه است» دختر ازدواجش را بهم میزند و در نهایت در کنار شاهرخ خان قرار میگیرد و مخاطب با آن همراه میشود به دلیل نوع قصههای دهه نود میلادی و اقتضائات آن زمان است. بنا نیست الی الابد این قصه اشک مخاطب را در آورد و دلش برای شاهرخ خان بلرزد. به هر حال مخاطب کاملا آگاه است که شاهرخ خان در حال سپری کردن دهه ششم زندگی خود است و با اعلام سن زیر چهل سال در طول فیلم نمیتوان مخاطب را به این باور رساند که همچنان از او فیلم عاشقانه ببیند و در اثر «برگرد»* گفتناش، تمام وجودش شیرین شود. مخصوصا حالا که مدتی است فیلمهای این چنینی یکی پس از دیگری در گیشه شکست میخورند و فیلمهای اجتماعی و متفاوت مورد اقبال مردم قرار میگیرند؛ دیگر عاشقانههای دهه نودی نمیتوانند مانند گذشته از مخاطب دلبری کنند.
هرچند که فیلم در تکرار عاشقانههای دهه نودی هم به شدت ناکام است. عشقی که بین بَوّا (شاهرخ خان) و آفیا (آنوشکا شرما) شکل میگیرد، دقیقا از چه منطقی پیروی میکند؟! چه اتفاقی میافتد که یک دانشمند فیزیکدان که بر روی سفر انسان به مریخ کار میکند به مردی کوتوله دل میبندد که ابتدا آفیا را کاملا تحقیر میکند؟! جالب اینجاست که وقتی همین سوال را پدر عروس از دخترش میپرسد، دختر پاسخ میدهد او تنها کسی بود که این «ویلچر» را ندید! فیلمساز در اینجا میخواهد ضمن تمام تلاش برای فتح گیشه، کف و سوت دغدغه اجتماعی را هم بگیرد اما انگار به کلی از یاد برده که اتفاقا این دختر در ابتدای فیلم بارها و بارها به خاطر وضعیت جسمیاش مورد تحقیر مرد قرار گرفته است! از سویی مرد به دلیل مسابقهای که اصلا معلوم نیست چطور و چگونه در آن برنده میشود! عشقش را رها میکند و به بابیتا کوماری (کاترینا کیف) بازیگر محبوبش نزدیک میشود، این بازیگر محبوب که خود شکست عشقی خورده بناست به بَوّا کمک کند تا او نزد عشقش بازگردد، چرا؟! چه چیزی از شخصیت بابیتا کوماری در اختیار مخاطب قرار میگیرد که او را تا این اندازه مهربان و انساندوست نشان دهد؟ ما که از او چیزی جز مستی، گریههای بیجهت و رفتار بیادبانه با هوادارانش نمیبینیم. به هر حال بَوّا باید پشیمان شود و برگردد اما نمیشود که همه چیز ساده تمام شود. ماسالا خوراک گیشه است و فیلم ماسالا چیست؟ فیلمی با کلی ادویه اضافه. مثل فیلمهایی که عشق و عاشقی دارد، اکشن دارد، ماشینهای کورس آنچنانی دارد و… همه این ادویهها ماسالای ما را آماده میکنند و جیب گیشه را چاقتر، چرا ادویه تکراریِ ماشین کورس و لوکس؟! چرا اکشنهای تکرای که گاهی هم بساط خنده میشوند؟! یک ادویه تازه تهیه شده از چندین فلفل حسابی تند چطور است؟! آفیا رفته آمریکا و دارد برای اولین بار موجود زنده میفرستد به مریخ! چه رخ میدهد که داستانی عاشقانه یک باره تبدیل میشود به داستانی علمی تخیلی با چاشنی ملی میهنی؟! دلیل نمیخواهد هندیها در شیرینیهایشان هم ادویه میزنند، رای با خروارها فلفل پای دیگ ایستاده تا ماسالایش حسابی تند شود! حالا یک باره دانشمندی هندی داریم که تمام آمریکا زیر دستش کار میکنند! و پرفسور همکارش هم اتفاقا یک هندی است که باز هم اتفاقا میخواهد با او ازدواج کند و باز هم اتفاقا آفیا فرزندی دارد که ظاهرا حاصل رابطه یک روزهاش با بَوّاست! حالا بَوّا که عشقش را روز عروسی قال گذاشته باید راهی سفر خطرناک مریخ شود تا نشان دهد که دیگر آدمِ جا زدن نیست! زن هم که ماههاست به او نزدیک نمیشود درست روز عروسیاش میرود که به بَوّا بگوید نرو پیش من بمان تا حالا حس میهندوستی بگوید نه من برای بلند شدن نام کشورم به این سفر میروم! که زن بگوید منتظرت میمانم! و کارگردان دلش به همین پایان هم رضا ندهد! و نشان بدهد که او موفقیتآمیز به مریخ رسیده و بعد از پانزده سال هم موفقیتآمیز به زمین بازگشته تا یک پایان خوش قطعی پایان ملغمهای باشد که بنا بوده گیشه را فتح کند و برای شاهرخ خان آتشی باشد که از آن جانِ دوباره بگیرد! ولی حالا در حسرت نزدیک شدن به تامین بودجهاش هم دست به دعاست و خوب میداند که برای اجابت این دعا معجزه لازم است.
شاید بپرسید یعنی فیلمی که این همه زمان صرف ساختنش شده حتی یک نکته مثبت ندارد؟! چرا دارد، موسیقی فیلم گوشنواز است. شاهرخ خان در لحظاتی کوتاه از این آش شلهقلمکار میتواند یادمان بیاورد که روزگاری سلطان رمنس بالیوود بوده است، که البته سریعا به خاموشی میگراید و آنوشکا شارما مطابق معمول نقشاش را به نحو احسن بازی میکند و شمایل یک معلول جسمی – حرکتی را دقیقا آنگونه که هست به تصویر میکشد. با اینکه مشخص است کارگردان کاری به کار بازیگرها نداشته و دائما در رویاهایش پولهای فراوان حاصل از فروش این فیلم را میشمرده؛ به خوبی توانسته راکوردهای حرف زدن و حرکات بدنش را نگاه دارد، اما همه اینها که چه؟! بیایید این یادداشت را نصفه و نیمه رها کنیم و اصلا «صفر» را فراموش کنیم، بیایید اصلا «صفر» را تماشا نکنیم. بیایید گمان کنیم اصلا چنین فیلمی ساخته نشده و اگر شده شاهرخ خان در آن بازی نکرده است، بیایید شاهرخ خان را هنوز همان گونه که بود به یاد آوریم، مثل آن روزها که وقتی میگفت «برگرد» قلبها به تپش میافتاد و همه، (دختر و پسر) زودتر از سیمرن برمیگشتند… .
*«برگرد»؛ جمله امریِ پرخواهش و عاشقانه معروف شاهرخ خان در فیلم «عاشق عروس را به خانه میبرد» خطاب به سیمرن با بازی زوج رویاییاش کاجول است که هنوز هم در زمره بهترین عاشقانههای بالیوود به شمار میرود.