محمد ابراهیمیان
دنیای تصویرآنلاین-اگر ناچار به انتخاب بهترین و ممتازترین نقشآفرینیهای زنانهی تاریخ سینما باشید اولین بازی، نقش و بازیگری که در ذهنتان نقش میبندد کدام است؟ بازی آن بنکرافت در «معجزهگرِ» آرتور پن؟ معرکه است. مریل استریپ در «انتخاب سوفی» یا ونسا ردگریو در «جولیا»؟ یکی از بازیهای کاترین هپبورن یا بازی ویوین لی در «تراموایی به نام هوس»؟ اگر به من باشد به طور قطع یکی از بازیهای جینا رولندز در فیلمهای جان کاساوتیس، به عنوان مثال «زنی تحت تاثیر» را هم انتخاب خواهم کرد. در کنار همهی اینها اما بیانصافی محض است اگر بازی جین فاندا در نقش روسپی کلوت را ندیده بگیریم. جایی که عمق تنهایی، خستگی، وحشت و حتی افکاری که برای لحظهای از ذهن او میگذرند یا دلبستگیها را تنها و تنها در حالت چشمها و لبخندهای کوتاه و تلخِ بازیگری که گویی نقش را زندگی کرده است میتوان درک کرد. مستند «جین فاندا زندگی در پنج پرده» محصول اچبیاو و به کارگردانی سوزان لیسی سعی میکند زندگی این بازیگر را به پنج بخش تقسیم کرده تا از دل همین فرازهای گلچین شده در مهمترین وقایع این زندگی سرک بکشد و تصویری دقیق از گذشته و حال او ارائه دهد.
در ابتدای فیلم این جملات از زبان نیکسون و بر روی تصاویر نوار ضبط شده، که کنایهای هوشمندانه از سابقهی رییسجمهور آمریکا در ضبط صدا و به طور مشخص رسوایی واترگیت است شنیده میشود:«جین فاندا. معلوم هست مشکل جین فاندا چیه؟ دلم برای هنری فاندا میسوزه، مرد خیلی خوبیه. جین هم بازیگر خیلی خوبیه، زیباست. اما اکثر وقتها به بیراهه میره.» شنیدن صدای نیکسون در کنار آگاهی از سرانجام کار رییسجمهورِ مستعفی و عاقبتِ ویتنام، شروع جذاب و غافلگیرکنندهای برای ورود به زندگی جین فاندا به عنوان آیکون زنانهی سینمای دهه هفتاد آمریکا و شاید مهمترین و جنجالیترین زنی باشد که نزدیک به یک دهه اسماش پای ثابت تیترهای اول روزنامهها و خبرگزاریهای آمریکایی بود.
اما چه شد که جین فاندا در عرض چند سال از شمایل عروسک محبوب آمریکایی که قرار است نمادی از دختران درستکار و فرشتهصورت در سینمای آمریکا باشد و در تبلیغات تلویزیونی برای زنان آمریکا از لزوم پوست لطیف و چهرهی جذاب برای ستاره شدن بگوید؛ در چرخشی صد و هشتاد درجهای به نفر اول جنبشهای ضد جنگ و کنشهای سیاسی تبدیل میشود. جهشی بلند و غیرمنتظره از میان آرامش و لطافت محض به درون یک زندگی پرخطر که در آن هیچ نشانی از زنانگی به مفهوم هالیوودی وجود ندارد. خود او در جایی از فیلم میگوید: «از چیزی که در گذشته بودم نفرت دارم و از آن احساس شرم میکنم» و گذشته برای او همان شمایل باربیگونهای است که جامعهی آمریکایی توقع و سعی داشت از جین ساخته شود. جین فاندا به عنوان دختر مردی که نمادی از آرامش، وطنپرستی، مهربانی و آمریکاییبودن به حساب میآمد قدم به عرصهی بازیگری گذاشت. گرچه خود بعدها از مشکلاتی که در زندگی شخصی با پدرش داشت پرده برمیدارد و از تنهایی عمیق خود در دوران کودکی و رابطهی متزلزل پدر و مادرش میگوید، اما هنری فاندا در اذهان مردم آمریکا همچنان با همهی آن خصایل زیبایی به به خاطر آورده خواهد شد که در دههی شصت کمتر کسی در اعتقاد به آنها شک به خود راه میداد. جین با بازی در نقش دخترکان پریرو که دغدغهی اجتماعی آنچنانی ندارند کارش را آغاز میکند. جایی که تنها کالایی که به عنوان بازیگر عرضه میکند زیبایی تمام و کمال است.
در این بین نقشهای متفاوتی در «کت بالو» و «پابرهنه در پارک» هم نصیباش میشود تا اینکه برای بازی در «قفس لذتِ» رنه کلمان عازم فرانسه شده و در دام روژه وادیمِ کهنهکار گرفتار میشود. فاندا با وادیم همان شمایل عروسکگونهی خود را در سینمای فرانسه ادامه میدهد که ماندگارترین نتیجهاش فانتزی «باربارلا»، فیلمی با نشانههای جنسی فراوان است. جین در فرانسه با جنبشهای معترض مردمی که زمینهساز وقایع ماه مه شدند آشنا میشود، اخبار جنگ ویتنام را هر روز دنبال میکند و ناگهان احساس میکند برای بیرون کشیدن کشورش از ورطهی این باتلاق باید کاری کند. به آمریکا برمیگردد و بخشی از مردمی میشود که در کمپینها بر ضد نیکسون و اقدامات او سخنرانی میکنند. جین همسر و فرزندش، زندگی لای پرِ قو و ژستهای دلفریب برای عکاسهای سمج را ترک میکند تا بخشی از جامعهی متشنج آمریکا باشد. در «آنها به اسبها شلیک میکنند، نمیکنند؟» یکی از سیاهترین و معترضانهترین فیلمهای آمریکایی دهه شصت بازی میکند و طعم سینمای جدی و متعهد را میچشد. دولت آمریکا را به چالش میطلبد و اسمش تیتر اول همهی روزنامهها و خبرگزاریها میشود. برای بازی در «کلوت» اسکار میگیرد. سینما دیگر اولویت اصلی جین نیست، پس به ویتنام میرود، تندروی را از حد میگذراند و در حرکتی اشتباه پشت ضدهوایی نیروهای ویتنامی عکسی به یادگار میگیرد. حالا جین بهانهی خوبی به دست طرفداران جنگ داده است و در یک لحظه برای بخشی از جامعه آمریکایی به نماد وطن فروشی تبدیل میشود. پروژهی نفرت از جین فاندا کلید زده شده اما او همچنان کوتاه نمیآید. در برابر رویهی نیکسون که با برگزاری مراسمهای باشکوه برای استقبال از سربازان برگشته از جنگ تصمیم دارد به کار آنها وجهای حماسی ببخشد موضع میگیرد و با «بازگشت به خانه»ی هال اشبی اثرات مخرب جنگ را در درون خانوادههای نظامیان و بر روح و روان سربازان برگشته از جنگ عریانتر از همیشه تصویر میکند و به دومین اسکارش دست پیدا میکند.
مستند سوزان لیسی مجموعهای از تصاویر آرشیوی از آن سالهای پرهیاهو در کنار گفتگو با اشخاص همراه و تاثیرگذار در زندگی فاندا از جمله روژه وادیم، سیدنی پولاک، رابرت ردفورد، لیلی تاملین، فرزندانش، تام هیدن همسر دوم جین و یکی از رهبران جنبش ضد جنگ و خود جین فاندا را شامل میشود. مجموعهای که از سالهای کودکی جین آغاز میشود، سالهای سخت ویتنام و مبارزه با جنگ را طی میکند تا به انزوا و تنهاییِ بعد از آن پیروزی میرسد. فیلم با تمرکز بر سالهای زندگی محقر با تام هیدن، وقتی که جین مجبور میشود برای دوباره سرپا ایستادن به ایدهی ضبط ویدیوهای تمرینات ورزشی روی آورد تا دوباره زندگیِ حرفهای خود را نجات دهد به شخصیت خودساختهی او بعدی واقعیتر میدهد. جدایی از هیدن، بازی در فیلمهای موفق بعدی تا رسیدن به «کنار برکه طلایی» و بودن دوباره در آغوش پدر تا ازدواج مجدد، سکوتی طولانی و بازگشت دوباره به پرده نقرهای؛ همه در مستندی که تا به امروز ادامه پیدا میکند به تصویر کشیده میشود و در نهایت تصویری کمتر دیدهشده از زندگی جنجالی یکی از مهمترین ستارههای سینما را ثبت میکند.