بایگانی‌ها

معروف باش تا بخشیده شوی…

معروف باش تا بخشیده شوی...
معروف باش تا بخشیده شوی...

نزهت بادی

دنیای تصویرآنلاین- فیلم «هرگز می‌توانی مرا ببخشی؟» ساخته ماریل هلر بر اساس داستان واقعی لی ایزراییل، نویسنده مشهور امریکایی است که وقتی شهرت و محبوبیتش رو به افول می رود و کسی حاضر به چاپ کتابهایش نمی شود، شروع به جعل نامه های نویسندگان معروف می کند و آن ها را به دلال ها و کلکسیونرهای ادبی می فروشد تا از پس زندگی نابسامانش برآید. تا زمانی که لی سر جایش قرار دارد و به نام خودش می نویسد، مورد توجه قرار نمی گیرد و از همه جا رانده می شود. زیرا به اندازه کافی معروف نیست و به عنوان یک نویسنده گوشه گیر که فقط به نوشتن اهمیت می دهد، حاضر نیست تن به بازی های رایج برای جلب توجه و کسب شهرت بدهد. مدیر برنامه اش به او می گوید که “وقتی آدم مشهوری شدی، می تونی عوضی باشی اما حالا نه” و منظورش این است که همه عیب و نقص ها و ایرادات لی که مانعی سر راهش به حساب می آید، پشت یک اسم معروف نادیده گرفته می شود و حتی به اوج گرفتن او دامن می زند. به همین دلیل لی از نام نویسندگان معروف سوءاستفاده می کند و به جای آن ها شروع به نوشتن نامه ها و دست نوشته های جعلی و دروغین می کند تا از شهرت شان به عنوان سرپوشی برای مشکلات شخصی اش بهره ببرد.

لی وقتی به جای دیگران می نویسد، همان نویسنده بااستعداد، خلاق؛ طناز و جسوری است که هیچ کس به نوشته های خودش اهمیت نمی دهد و آنچه باعث اقبال عمومی به او می شود، اسامی و عناوین معروف و مشهوری است که لی پشت آن ها پنهان می شود. پس مسأله، توانایی نوشتن نیست و مخاطبان به خود نوشته اهمیت نمی دهند، بلکه دنبال اسم ها راه می افتند و این، سویه تلخ و طعنه آمیز حرفه نوشتن برای همه نویسندگانی است که می خواهند بدون بهره بردن از فرامتن و حواشی و فقط با اتکا بر نوشته شان با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنند. در واقع لی با همان تناقض پیچیده و حل ناشدنی سر و کار دارد که بسیاری از ما به عنوان نویسنده با آن مواجهیم. لی یک نویسنده الکلی و منزوی و مردم گریز است که علاقه ای به ارتباط با دیگران ندارد و نمی خواهد وقتش را در مراسم و مهمانی های ظاهرا ادبی تلف کند و با وقت گذرانی بیهوده با دیگران برای خود اعتبار به دست آورد و ترجیح می دهد در خلوتش بنویسد و تنهایی اش را با کسی جز گربه اش قسمت نکند. اما از سوی دیگر دوست دارد مخاطبان زیادی داشته باشد و مردم کتابهایش را دوست داشته باشند و او از طریق کلماتش راهی به قلب های خوانندگانش باز کند، نه به واسطه آن شگردها و ترفندهای عوام فریبانه ای که مدیر برنامه اش در جهت افزایش شهرت به او پیشنهاد می دهد.

در ابتدا به نظر می رسد لی برای تأمین مخارج زندگی و پرداخت بدهی هایش به جعل نامه ها روی می آورد اما کمی که می گذرد، دیگر به خاطر پول نیست که ادامه می دهد. بلکه در این مسیر کپی کاری نوشته های نویسندگان دیگر شروع به ابداع و نوآوری می کند و از دنیای شخصی و فضای ذهنی خود به آن ها می افزاید و دوباره خود را در جایگاه یک نویسنده می بیند و از نوشتن لذت می برد.  بنابراین او که دچار رکود و انجماد و رخوت در فرایند نوشتن شده و به ورطه تکرار در داستان نویسی اش افتاده است و احساس می کند دیگر حرف تازه ای برای عرضه به جهان ندارد، با خارج شدن از قالب خود و فرو رفتن در کالبد نویسندگان دیگر و از نگاه آن ها به دنیا نگریستن و با زبان ویژه شان درباره مسائل زندگی نوشتن، فرصت بازآفرینی و احیای دوباره خود را پیدا می کند و اجازه بروز امیال و نیازها و افکار و احساسات فروخورده و بیان ناشدنی خود را می یابد و به خود می آید و می بیند چقدر آدم تنهایی است و او هم گاهی دلش می خواهد دوستی داشته باشد تا درباره خودش با او حرف بزند. در پایان لی تغییر چندانی نکرده است، هنوز همان نویسنده چاق و بدلباس و الکلی است که دست از رک گویی و کج خلقی و کناره گیری اش برنداشته اما وقتی تصمیم می گیرد درباره خود و رابطه اش با جک و دورانی که با هم در مسیر جعل نامه ها گذرانده اند، بنویسد، معلوم می شود که او بالأخره از پیله انزوایش بیرون آمده و حضور دیگری را در گوشه عزلتش پذیرفته است و می کوشد با حفظ حریم شخصی اش از مواهب ارتباط با جهان پیرامونش نیز برخوردار شود.