ترجمه:ارغوان اشتری
دنیای تصویرآنلاین-آدری هپبرن اگر زنده بود پنجم ماه می نود ساله میشد.پسر او لوکا دوتی(از همسر دوم و ایتالیایی هپبرن دکتر روانشناس آندره دوتی) در جدیدترین مصاحبه خود درباره مادرش میگوید:«مادرم از بینی،قد و باریک اندامی خود متنفر بود! میدانست مردم اینطوری او را دوست دارند اما مادرم خودش را اصلا زیبا نمیدانست. او خودآگاهی خوبی نسبت به نقصهای خود داشت:بینی، قد و اسکلتی بودنش.البته من همیشه او را مثل یک مادر میدیدم.او را زیبا یا زشت نمیدیدم.»
لوکا دوتی میگوید مادرش شرمی از پیری نداشت و جلوهگری شکوهمند را بلد بود.
«در دوران پیری تنها چیزی که با زیبایی مرتبط میدانست،عزت نفس بود. میدانست که وقتی پیر میشوی دیگر نمیتوانی با مدل موی جوانترها این سو و آن سو بروی.»
یکی از ترفندهای او جمع کردن موهایش در پشت سر بود تا چین و چروکها کمی بهتر جلوه کنند.
لوکا میافزاید:«او از پیرشدن رضایت داشت. زندگی را مانند فصلهای سال میدید: میگفت من جوان بودم، مادر شدهام وحالا پیر هستم.»
متاسفانه آدری هپبرن که شش بار نامزد دریافت اسکار شده بود کهن سالی را ندید او در ژانویه 1993 در سن 63 سالگی درگذشت.
لوکا میگوید:« تا زمان مرگش من و برادرم(شان فرر) واقعا درکی از تصویر شمایلگونهی او نداشتیم.او با ما درباره وضعیت تحصیلمان در مدرسه،دوستها، مشکلات،زندگیمان میپرسید. پس ما او را فقط مادر میدیدیم.»
« وقتی که مادرم درگذشت،مرگش برای ما مثل یک بمب دوگانه عمل کرد. اندوهی که داشتیم میخواستیم در خلوت خود داشته باشیم. اما هم زمان تصویر او روی جلد مجلات چاپ شده بود.این برای ما مانند شوک بود.»
« خیلی سخت بود چون اندوه حسی درونی و شخصی است.اما همه میخواستند درباره آدری هپبرن بدانند.من باید با این مساله کنار میآمدم و به این درک میرسیدم که نمیتوان او را از تصویر اجتماعیش جدا کرد.او مادر من و یک نماد بود.باید با این حقیقت روبه رو میشدم که او یک چهره اجتماعی است.»
لوکا تلاش میکند تا خاطره مادرش را برای سه پسر خود به عنوان مادربزرگ نه یک ستاره سینما زنده نگه دارد.
«پسرم یک کارت پستال از فیلم صبحانه در تیفانی داشت به اوگفتم که چرا این را داری؟او مادربزرگت است.»
«من می خواستم با این کار تصویر مادربزرگش را از آن تصویر باشکوه تفکیک کنم.»
باوجودی که نام آدری هپبرن با دنیای مد گره خورده، لوکا میپذیرد که مادرش همیشه به لباس علاقمند بود.
«یک مادر همیشه مادر است. من درخانه هرگز به او چنین نگاهی نداشتم. در خانه با پوشیدن شلوار جین و یک تاپ راضی بود که خب غافلگیرکننده است چون مردم می گویند او بسیار شیک بود و در آن دوران فکر میکردم چقدر عجیب است.»
«والنتینو، ژیوانشی.. .دوستان مادرم بودند.هیچ وقت در خانه آنها را خیلی خاص به ما معرفی نمی کرد.وقتی ژیوانشی میآمد فقط دوست مامان بود، پس با او مانند یک دوست رفتار می کردیم، سعی می کردیم غذایمان را بخوریم و خرابکاری نکنیم.»
لوکا خاطرات خوشی از مادرش و هیجانات کودکانه او دارد.
«هر بار که به سفر میرفتیم، یا کار جدیدی انجام می دادیم .همیشه دیدی مانند یک دختر کوچک به این وقایع داشت. و بسیار هیجان زده می شد.»
«وقتی 19 یا 20 ساله بودم. اولین آپارتمانی که برای خود گرفتم کاملا افتضاح بود.نگران بودم وقتی او برای اولین بار به دیدنم بیاید این آپارتمان را بسیار کوچک و نامناسب خواهد دید.اما برق روشنی را در چشمانش دیدم و گفت این خاطره ایی است که تمام عمر با خودم خواهم داشت. برای مادرم این آپارتمان کوچک مثل یک قصر بود.»
«فطرت زیبای او ویژگی است که همیشه وقتی مردم می خواهند او را به یاد بیاورند،با این ویژگی بخاطر میآورند.»
پاسخ کوتاهی به سوالات
چرا فیلمهای مادرتان هنوز مشهور است؟
او هرگز خودش را یک نماد نمی دانست.او زنی شاغل در دنیای سخت روزگارش بود و خودش را اداره می کرد.
اگر نقش باندگرل را ایفا می کرد…
همیشه رویای پنهانم بود که او نقش منفی مقابل جیمز باند را بازی می کرد.همیشه به او می گفتم:« تو همواره نقش های خوب بازی می کنی.چرا نمیخواهی به شما نقش منفی بدهند؟” او همیشه به این نقشها نه میگفت چون تمایلی به نقش منفی نداشت. مناسبش نبود.او در دوران جنگ جهانی چیزهای زیادی دیده بود، حملات واقعی، مردم واقعی که در حال مرگ و درد بودند. او در هیچ فرمی خشونت را نمیپسندید.
فیلم محبوب آدری هپبرن
«تا تاریکی منتظر بمان»(ترنس یانگ) را دوست داشت چرا که نقش دختری نابینا را در این فیلم بازی میکرد.
حرفهاش
او به کار اعتقاد داشت چون با کار امرار معاش میکرد و کارنامه بازیگری برای او چیزی بیشتر از یک حرفه نبود.او همیشه میگفت سر کار بیشترین تلاشش را میکند. بقیهاش فقط شانس شگفت انگیز بود.