ارغوان اشتری
دنیای تصویرآنلاین-قربان محمدپور سینما را با فیلمنامهنویسی آغاز کرد و پس از حدود یک دهه کارگردانی را شروع کرد. او پس از ساختن سه فیلم تصمیم گرفت فیلم چهارمش را به همراه بالیوود بسازد تا پس از تجربه ناموفق «همای سعادت»(در پیش از انقلاب) بار دیگر با سینمای هند همکاری کند. «سلام بمبئی» در ایران به فروش بالایی دست یافت و چندی بعد محمدپور تولید فیلم دومش «دختر شیطان» را در هند آغاز کرد. این فیلم که هنوز در هند اکران نشده، از عید فطر در ایران روی پرده رفته است.
با محمدپور درباره چگونگی همکاری با بالیوود و تجربههایش از همکاری با سینمای هند صحبت کردهایم.
از کودکی با سینمای هند آشنا بودید یا بعدتر این آشنایی به وجود آمد؟ در واقع میخواهم بدانم چقدر پیگیر سینمای هند بودید؟
من پیگیر سینمای هند نبودم، اصلا پیگیر سینما به این شکل نبودم! و فکر هم نمیکردم روزی سینماگر شوم. سال 70-71 در شمال زندگی میکردم و در کارم ورشکست شدم. چیزی حدود هفتصد هزار تومان که آن زمان پول زیادی بود بدهی داشتم و همه هم مرا ترک کردند. پلیس دنبالم بود و من حتی محل زندگیام را عوض کرده بودم. همان زمان در مجلهای خواندم برای نوشتن فیلمنامه یک میلیون میدهند و با خودم فکر کردم اگر بتوانم یک فیلمنامه بنویسم میتوانم همه بدهیام را بدهم. همین انگیزهام شد برای اینکه در مورد سینما و فیلمنامهنویسی اطلاعات کسب کنم و دربارهشان بخوانم. اما قطعا سینما را دوست داشتم؛ همه ما از بچگی فیلم دیدن را دوست داشتیم من هم مثل بقیه. قبل از انقلاب که پدرم اجازه نمیداد و میگفت سینما حرام است اما پس از انقلاب یادم میآید مدرسه را میپیچاندم و به سینما میرفتم. لنگرود دو سینما داشت روزی میرفتم در این فیلم میدیدم و فردا در آن دیگری بعد که فیلمها تکراری میشد به شهر کنارمان لاهیجان میرفتم که آنجا هم دو سینما داشت و بعد میرفتم سراغ رودسر و وقتی همه اینها تمام میشد ماشین میگرفتم و به رشت میرفتم تا آنجا فیلم ببینم. این علاقه در من وجود داشت، علاقه به فیلم دیدن و فیلم هندی هم جزئی از آن بود. آن زمان که ویدیو قاچاق بود و در نوارهای ویاچاسی که میگرفتیم فیلم هندی هم بود. من فیلمهای آمیتاب بچان را خیلی دوست داشتم.
تحصیلتان هم در زمینه سینما بوده است.
بله من وقتی تصمیم گرفتم این کار را شروع کنم از شمال به تهران آمدم. تحصیلات من آن زمان تا دوم راهنمایی بود. برای اینکه بتوانم به هدفم برسم تصمیم گرفتم ادامه تحصیل دهم. آن زمان زن داشتم و دو بچه کوچک و در یک شرکت به عنوان آبدارچی کار میکردم. صبحها به شرکت و عصرها به مدرسه میرفتم. درسم را تمام کردم و بعد برای کنکور خواندم، دیوانهوار میخواندم و شبها هم که فیلمنامه مینوشتم. با رتبه 27 دانشگاه سینما تئاتر قبول شدم و چون زن و بچه داشتم و کار و مشغلههای دیگر هم بود یادم میآید 30 واحد را با نمره 10 پاس کردم و به جای چهار سال، پنج ساله لیسانس گرفتم. بعد از آن در آزمون ارشد شرکت کردم و با رتبه چهار ادبیات نمایشی قبول شدم و با رتبه پنج سینما، ولی چون لیسانسم کارگردانی سینما بود تصمیم گرفتم در مقطع ارشد ادبیات نمایشی بخوانم. پس از آن نیز بلافاصله وارد کار شدم. اولین فیلمنامهام «بله برون» بود که بسیار پرفروش شد و همین مسیر را برایم باز کرد تا فیلمنامههای بعدیام را نیز بنویسم و تا همین الان که با شما صحبت میکنم 20 فیلمنامهام تبدیل به فیلم شده و اکثرشان هم پرفروش بوده است.
چه شد که تصمیم گرفتید با هند کار مشترک انجام دهید چون به هر حال هند ساز و کار خودش را دارد؛ در عین اینکه جذاب است به هر حال خطوط قرمزی هم دارد که در سینمای ما قابل نمایش نیست. اصلا فکر این همکاری از کجا جرقه خورد؟
بعد از اینکه فیلنامههای من ساخته شدند که اکثرا هم پرفروش بودند تصمیم گرفتم وارد کارگردانی شوم. چند فیلم ساختم و بعد از مدتی پیشنهاد ساختن فیلم در هند به من داده شد و برایم وسوسهانگیز بود. ابتدا جدی نگرفتم ولی وقتی یک تهیهکننده هندی برای مذاکره با من به ایران آمد قضیه جدی شد و با آقای اومش مهرا قرارداد ساخت یک کار مشترک میان ایران و هند را بستیم. فیلمنامه که را نوشتم، کار دیگر برایم حیاتی شده بود مخصوصا مذاکره با خانم آیشواریا رای که بسیار هم زمان برده و رسانهها نیز پوشش دادند و کارهای این فیلم سه سال شبانه روزی زمان برد. زمان بسیاری صرف کسب اطلاعات درباره بالیوود شد. ولی پیشنهادش از سمت آنها مطرح شد و فکر من نبود.
در این دورهای که میگویید در پی کسب اطلاعات درباره بالیوود بودید، فیلمهای هندی هم دیدید؟
نه! سعی کردم بیشتر اطلاعات کسب کنم. به فیسبوک آمدم تا با بزرگان سینمای هند آشنا شوم و متوجه شدم یک ایرانی در سینمای هند کار میکند به نام خانم مریم زکریا که کمک بزرگی بود. در کل بزرگان سینمای هند را دنبال کردم و از همان جا با دلشاد شیخ آشنا شدم و دوستی بینمان شکل گرفت و تبدیل شد به یک از بهترین دوستانم که آهنگسازی هر دو فیلمم را نیز بر عهده داشته است. یک سالی اطلاعات کسب کردم و در عین حال فیلمنامه را تکمیل میکردم. وقتی به آنجا رفتم دچار یأس و ناامیدی شدم چون واقعا همه چیز با ایران فرق داشت و واقعا به صورت معجزهوار همه چیز پیش رفت و اگر لطف خدا نبود نه میتوانستم «سلام بمبئی» را بسازم و نه «دختر شیطان» را. واقعا دو سال خودم تلاش کردم و باقی را سپردم به خدا و خدا هم که تلاشهای آدم را بیثمر نمیگذارد.
چه مشکلی وجود داشت که ناامیدتان کرده بود؟
با هرکسی درباره ساخت فیلم صحبت میکردیم بودجه را میپرسید و میگفت بیست درصدش را میگیرم کلا یک فضای دلالی وجود داشت، طبیعی هم هست وقتی کسی از کشور دیگر میآید تو اعتماد نمیکنی که بخواهی پول بگذاری. ما تلاش کردیم اعتمادها را جلب کنیم و خوشبختانه با آقای پهلال آشنا شدم که میتوانست خودش پروانه نمایش آنجا را صادر کند و زمانی مدیر موشن پیکچر بود و به ما اجازه داد خودمان کار را پیش ببریم و توانستیم «سلام بمبئی» را بسازیم. همان زمان من فکر ساخت فیلم بعدی هم بودم و با چند تهیهکننده صحبت کردم و وقتی هم برگشتم سریعا کارهایش را انجام دادم و شاید اگر وضعیت دلار به این ترتیب نبود بیست فیلم دیگر هم با سینمای هند کار میکردم.
شرایط کار در هند متفاوت است. میخواهم بدانم بازیگران و عوامل چقدر سینمای ایران را میشناختند و آیا نسبت به آن گارد داشتند؟
من وقتی مریم زکریا را پیدا کردم گفت که باردار است و قصد رفتن به سوئد را داشت و شمارهای به من داد و گفت این آقا میتواند کمکت کند. دکتر علی ایرانی بسیار به من کمک کرد. ایشان پزشک شاهرخ خان است و همچنین پزشک بسیاری از هنرپیشگان هند. ما سراغ هر بازیگری میرفتیم نمیتوانست به ما اعتماد کند. یک بازیگر زیبایی را به من معرفی کردند که در جنوب هند فعال بود ولی آقای ایرانی با ایشان موافق نبود و به سراغ دیا میرزا رفت و خیلی سریع به توافق رسیدیم و کار انجام شد. بله تفاوت بسیاری با اینجا دارد، بازیگرانشان بسیار حرفهای هستند و با تمام وجودشان کار میکنند، زمان اکران تمام زمانشان را برای تبلیغ فیلم میگذارند و حتی ایران هم آمدند. علوه بر این امکاناتی که دارند واقعا سینمای ما ندارد. ولی واقعا نسبت به سینمای ایران چندان شناختی نداشتند اما گاردی هم نداشتند.
خیلیها میگفتند شما «دل» را ایرانیزه کردید و در واقع خیلی از المانهای هندی را تعمدا رعایت کردید تا فیلم در هند هم مخاطب داشته باشد، واقعا علت برخی سکانسها جذب مخاطب هندی بوده است؟
آن فیلم متاسفانه در هند اکران نشد، چون اکران هم بسیار با ایران متفاوت بود. در ایران پخشکننده فیلم را میخرد و اکران میکند اما در هند برعکس است یعنی یک پولی میدهی و فیلمت را اکران میکنی ابتدا هزینهها را میگیرند و ما باید این هزینهها را میدادیم و هرچقدر میفروخت برای ما بود و این دست ما را بست و تهیهکننده هم در نهایت با یک کمپانی قرارداد بست و فیلم را به کلی واگذار کرد و هنوز هم خبری از اکران نیست. البته این نکته را هم بگویم که من رقص آواز را برای اکران موفق در هند نگرفته بودم چون فیلمهای بسیاری آنجا اکران میشوند که اصلا رقص و آواز ندارند. در واقع علاوه بر اینکه فکر میکردم فیلم باید رقص داشته باشد به این فکر کردم که رقص و نور و رنگ برای ایران هم میتواند بسیار جذاب باشد و دوست داشتم در هر دو کشور مخاطب داشته باشیم ولی اینطور نبود که برای اکران هند چیزی را در فیلم قرار بدهم! حتی تهیهکننده گفت هزینه میکند تا برای اکران هند یک رقص با حضور زنان نیز گرفته شود اما من زیر بار نرفتم.
چه شد که با وجود دیدن سختیها و شرایط متفاوت تصمیم گرفتید فیلم بعدی را بسازید که به هر حال با فیلم قبلی هم متفاوت است؟
بله این فیلم بسیار متفاوت است. من این فیلمنامه از پیش از «سلام بمبئی» نوشته بودم و قصد داشتم آن را در ایران بسازم و مثل مابقی فیلمنامههایم نیز تلاش کردم سبکی بنویسم که بفروشد. افراد بسیاری هم برای خریدش آمدند. یک بار فیلمنامه را به آقای مفیدی فروختم و قرار بود آقای لطیفی آن را کار کند که ازشان خواهش کردم و پس مدتی کار را پس گرفتم. بعد مجدد به دوبرابر قیمت آن را به آقای طباطبایی فروختم و وقتی یک سال گذشت و ساخته نشد چون بسیار فیلمنامه را دوست داشتم رفتم از ایشان هم خواهش کردم و فیلمنامه را مجدد پس گرفتم. خیلی درباره این فیلمنامه تحقیق کرده بودم و به نظرم فیلمنامه خیلی خوب و بکری است. بعد از آن فیلمنامه را برای خودم نگاه داشتم و اتفاقا بسیار هم خوب شد که توانستم با هند بسازم و یک دختر غیر ایرانی باز کرد چون زیبا نبود دختر شیطان محجبه باشد. علاوه بر اینها تجربه قبلی هم باعث شده بود من با بسیاری آشنا شوم و بتوانم با افرادی نظیر جکی شروف کار کنم. این را هم میدانستم که مردم ایران سینمای هند را دوست دارند و دوست داشتم دوباره در آن فضا کار کنم.
ابتدا بنا بود با کاریشما کاپور کار کنید چه شد به ایشا گوپتا رسیدید؟
بله ما با خانم کاپور وارد مذاکره شدیم و حتی به تفاهم رسیدیم ولی آقای ایرانی رأی مرا زد گفت ایشان مدت زیادی است بازی نمیکند و مشکلاتی هست و از همه مهمتر مسئله سن بود که آقای دکتر معتقد بود سن ایشان برای این نقش بسیار بالاست! بعد در جشنوارهای در اسلو فیلم «فرمانروایان» را دیدم و البته آن زمان اصلا به فکر همکاری با خانم گوپتا برای این فیلم نبودم، هرچند هنگام ساخت «سلام بمبئی» به کار با او فکر کرده بودم اما کار نکردم. بعدتر ایشان را در یک فشن شو دیدم و همانجا به تهیهکننده گفتم با او برای نقش دیگری صحبت کند ولی وقتی به منزلشان رفتیم و با او صحبت کردیم احساس کردم برای نقش اصلی مناسبتر است.
با جکی شروف چطور آشنا شدید؟
من در «سلام بمبئی» با ایشان ملاقات داشتم و قرار بود در آن فیلم بازی کند که بنا به دلایلی نشد. در این فیلم هم ما ابتدا به سراغ ریشی کاپور رفتیم و به دلیل مبلغ بسیار بالا به توافق نرسیدیم و بعد از آن با جکی شروف صحبت کردم که به نظرم بازی بسیار خوبی در فیلم ارائه داده است. در نهایت هم آقای گرور هم به دلیل دوستی با من پذیرفت که نقش کوچکی را ایفا کنیم.
همکاری فرخنژاد به عنوان یک بازیگر حرفهای ایرانی و با بازیگران حرفهای هندی چگونه بود؟
تمام بازی ایشان با ایشا بود و به نظرم همکاری خوبی بود و هر دو راضی بودند.
هندیها در سالهای اخیر بسیار در جلوه ویژه موفق عمل کردند چطور از آنها برای جلوه ویژه «دختر شیطان» اتسفاده نکردید؟
جلوه ویژه را آقای هادی اسلامی کار کرد و بسیار هم خوب شد و اگر در نمیآمد حتما از هندیها استفاده میکردم اما هم خوب در آمد هم بعید میدانم با توجه به قیمت دلار دیگر در هند شدنی بود.
همکاریتان درباره موسیقی فیلم چگونه بود؟ همه چیز را به شیخ واگذار کردید؟
نه طبعا من هم وسواسهای خودم را دارم. برای «سلام بمبئی» بنا شد به من پنج آهنگ تحویل دهد. من همه را رد کردم و دیگر برای من چیزی نفرستاد تا وقتی به هند رفتم و با هم صحبت کردیم و از من رفرنس خواست و من از آهنگسازای ایرانی به او رفرنس دادم. تا این که یک روز ترانه «سلام بمبئی» را ساخت که گفتم این شد! و از همانجا همکاریمان ادامه یافت و دیگر حالا کاملا به تعامل رسیدهایم. البته حالا این طور نیست ایشان هرچه بیاورد من بگیرم و بگذارم داخل فیلم با تعامل پیش میرفتیم و وقتی آهنگ مورد نظر را انتخاب میکردیم در نهایت به انتخاب خواننده میرسیدیم.
بعد از این دو کار الان به گونهای شده که شما را بشناسند و بخواهند شما برایشان فیلم بسازید؟
چون «سلام بمبئی» آنجا اکران نشد اینکه یک تهیهکننده هندی بیاید با من به صورت مستقیم صحبت کند نه واقعا رخ نداد. البته امیدوارم «دختر شیطان» آنجا اکران شود چون نوع قرارداد را هم با توجه به تجربه پیشین طوری نوشتیم که اکران شود و امیدوارم بتواند موفق شود و شاید پس از آن پیشنهاداتی باشد.
برای سومین فیلم خارج از کشور هم که به هانوی رفتهاید؟
در اکران افتتاحیه «سلام بمبئی» چندین نفر از سُفرا آمدند و فیلم را دیدند. پس از آن سفیر ویتنام با من تماس گرفت و گفت میخواهم یک محصول مشترک ایران و ویتنام بسازید و برعکس هند امکاناتی در اختیارم گذاشتند که دستم باز بود و همه نوع همکاریای با من شد. من راحت لوکیشنها را دیدم و بعد بازیگر نقش یانگوم را به دلیل محبوبیتش در نظر داشتم که فورا قرار گذاشتند و من حضورا در سئول به دیدن ایشان رفتم و چون باید به ویتنام میآمد و ویتنامی صحبت میکرد و توضیح داد که بچه کوچک دارد و نمیتواند در این کار حضور پیدا کند و برای همین همکاری میسر نشد اما با هم قرار گذاشتیم حتما در یک کار مشترک ایران و کره با هم همکاری کنیم. البته با وجود گرانی دلار فعلا هنوز محصول مشترک ایران و ویتنام هم کارهایش مانده و دنبال بازیگران ایرانی هستم که حتما آن را به انجام برسانیم.