بایگانی‌ها

نامه‌ای عاشقانه به سینمای از دست رفته

نامه‌ای عاشقانه به سینمای از دست رفته
نامه‌ای عاشقانه به سینمای از دست رفته

ترجمه: آذین شریعتی

 

 

دنیای تصویرآنلاین-کوئنتین تارانتینو با اینکه دست خالی از کن امسال بازگشت اما نهمین فیلمش «روزی روزگاری در هالیوود» در کن توجه و تحسین منتقدان و سینما دوستان زیادی را جلب کرد. فیلم روایتی است از هالیوود دهه شصت و داستانش را حول محور زندگی یک بازیگر تلویزیونی و بدلکارش با بازی لئوناردو دی‌کاپریو و برد پیت و قتل شارون تیت همسر باردار رومن پولانسکی توسط فرقه چارلز منسون پیش می‌برد. «روزی روزگاری در هالیوود» از جمعه 4 مرداد در سینماهای ایالات متحده به اکران درآمده و به همین بهانه نگاهی انداخته‌ایم به تعدادی از نقد‌های منتشر شده در رسانه‌های معتبر خارجی که در ادامه می‌خوانید.

 

برایان لوری- سی‌ان‌ان

تارانتینو دلبستگی دیرینه خود به هالیوود قدیم را به زیبایی در «روزی روزگاری در هالیوود» بروز می‌دهد. فیلمی که نوستالژی و شوهای تلویزیونی را در کنار ترکیبی از شخصیت‌های فانتزی و حقیقی در دل خود دارد. این فیلم را می‌توان به جمع آثار معتبر و ارزشمند تارانتینو اضافه کرد. اگرچه با زمان دو ساعت و چهل و یک دقیقه درمقایسه با شاهکاری مثل «حرامزاده‌های لعنتی» مجال بیشتری برای جفت و جور کردن داستان خود دارد.

 

استفانی زاکارک- تایم

«روزی روزگاری در هالیوود» پس از «جکی براون» تاثیرگزار‌ترین فیلم کوئنتین تارانتینو است. هر زمان که تارانتینو توسط احساساتش برانگیخته می‌شود بهترین کار‌ها را از او می‌بینیم و به همین دلیل «روزی روزگاری در هالیوود» جز بهترین کار‌هایش است و تصویر تلخ آخرین  فیلمش «هشت نفرت‌انگیز» را کمرنگ می‌کند. فیلمی هیجان انگیز و دقیق که در عین هذیان‌گویی لذت بخش است، مرثیه‌ای برای گذشته از دست رفته و دری گشوده به سوی آینده. مانند تمامی آثار پیشین تارانتینو این فیلم هم مملو از ارجاعاتی است که شاید مخاطب دریابد یا ممکن است دریافت نکند که در  این صورت گوگل می‌تواند راهگشا باشد. «روزی روزگاری در هالیوود» فیلم دلپذیری است، دریچه‌ای است رو به دنیایی از دست رفته که هنوز جای  خالی‌اش حس می‌شود.

 

ای. او. اسکات- نیویورک تایمز

«روزی روزگاری در هالیوود» با دنیایی از عشق ساخته شده است. پرده سینما با نشانه‌های عشق پرحرارت  کوئنتین تارانتینو به فیلم‌ها و شوهای تلویزیونی دهه‌های بعد از جنگ جهانی دوم تسخیر شده؛ معماری بومی، تابلو‌های تبلیغاتی و رستوران‌های معروف لوس‌آنجلس، پاهای زنان و آرواره‌های مردان، لباس‌ها و ماشین‌ها و سیگارهای وینتیج. اما حس این نهمین  فیلم او در بیشتر صحنه‌ها عاطفی است تا غریزی. حرفم اشتباه برداشت نشود، سینمای تارانتینو همچنان همان سینمای  افراطی است که درکش توجه و تمرکز کامل مخاطب را می‌طلبد. سینمایی که مخاطب را با هذیان‌ها، جُک‌های تصویری، فصاحت و زیبایی خام دستانه و خون‌و‌خون‌پاشی  بمباران می‌کند. با اینحال «روزی روزگاری در هالیوود» که مانند «روزی روزگاری در آمریکا» شاهکار سرجئو لئونه اسمش نوید داستانی برای خواباندن کودکان را می‌دهد، آرام‌ترین فیلم تارانتینو تاکنون است.

 

جاستین چانگ- لس‌آنجلس تایمز

بیست و پنج سال پس از اینکه «قصه‌های عامه پسند» نخل طلای کن را برنده شد، فیلم‌های تارانتینو شاید دیگر آن بی‌پروایی و مکاشفه آمیز بودن قبل را نداشته باشند اما هنوز هم می‌توانند مخاطب را شگفت زده کنند و یا در بهترین حالت به فکر بیندازند. وقتی او سوژه‌هایی رئالی مثل شارون تیت، رومن پولانسکی و فرقه چارلز منسون را انتخاب می‌کند این موضوع بخوبی صدق می‌کند. در این یادداشت تمام سعیم را می‌کنم  برای ادای احترام به آقای تارانتینو و گروهش، برای ساخت این فیلم به شدت مهیج که دهان مخاطب موقع دیدنش باز می‌ماند و به شکل اجتناب ناپذیری ترسناک و به طرز غیرقابل تحملی تلخ است. «روزی روزگاری در هالیوود» مانند «حرامزاده‌های لعنتی» ادای دینی مجلل و پر سر‌و‌صداست به عصری از فیلمسازی و تفسیری دوباره از فصلی خشونت بار از تاریخ.

 

اون گلایبرمن- ورایتی

بیست و پنج سال پیش کوئنتین تارانتینو با «قصه‌های عامه پسند» انقلابی در سینما به راه انداخت و امسال دوباره سال تارانتینو است. ده سال پیش «حرامزاده‌های لعنتی» اکران شد و از نظر من یک دهه از آخرین باری که تارانتینو  یک فیلم تارنتینویی درخشان بیرون داده گذشته است.  همه مثل من متوجه تفاوت این فیلم‌ها می‌شوند چون چیزی است که با قلب و روح احساس می‌شود. فرق بین یک فیلم تارانتینویی درخشان که چند سکانس خیره کننده دارد و لحظه لحظه‌اش زاییده ذهن شیفته سینمای او است و فیلم تارانتینویی که مثل یک مخدر وارد خونتان می‌شود و همانجا می‌ماند و هر دفعه می‌خواندتان تا دوباره و دوباره تماشایش کنید. چون این فیلم‌ها از پلان اول تا آخر تجسم تخیلاتی نبوغ آمیز هستند.

 

دیوید رونی- هالیوود ریپورتر

تارانتینو با وام گرفتن مختصات فرمی فیلم‌های تجاری و تلویزیونی قدیمی، وسترن اسپاگتی‌ها، فیلم‌های رزمی، موسیقی پاپ و دسته بندی متنوعی از مدهای زودگذر فرهنگ عامه در «روزی روزگاری در هالیوود» به عنوان یک طرفدار قسم خورده با دنیای مورد علاقه‌اش تجدید بیعت می‌کند. «روزی روزگاری در هالیوود» ساختار یکدستی ندارد اما با این وجود حکم نامه عاشقانه‌ مهرانگیز اما در واقع خرابکارنه‌ای را دارد که خطاب به منبع الهامش نوشته است. تارانتینو کارخانه رویاسازی هالیوودی را به همان شکلی که در دوران بچگی‌اش وجود داشته بازسازی می‌کند اما با نوشتن یک فصل دردناک پایان آن دوره را هم اعلام می‌کند.

 

دیوید ادلستین- ولچر

کوئنتین تارانتینو تنها فیلمسازی نیست که در فیلم‌هایش به فیلم‌های دیگر ارجاع می‌دهد اما یکی از معدود فیلمسازانی است که ارتباطشان با گذشته می‌تواند همان ارزش هنری را حتی در موقعیت شادتری بسازد و همین موضوع است که باعث پیشی گرفتنش می‌شود. «روزی روزگاری در هالیوود» هم موقعیت شادی است. دهه شصتی که تارانتینو از آن صحبت می‌کند دست روی عناصر سالم و اصلاحی ضدفرهنگ نمی‌گذارد. او از نوستالژی وسترن‌های تلویزیونی دهه پنجاه و اوایل دهه شصت و ماجرای خانواده منسون برای نمایش هیپی‌ها استفاده می‌کند. شاید اول بنظر برسد که «روزی روزگاری در هالیوود» چیزی نیست غیر از چند داستان فرعی مطول اما هر چه پیش می‌رود شکل یک وسترن را بخود می‌گیرد و بهتر و جمع و جور‌تر و غافلگیر کننده‌تر می‌شود و با رسیدن به تراژدی مبهمی که گفته می‌شود پایان هالیوود دهه شصت بوده پایان می‌گیرد.