اگر هدف اصلی یک مستند-پرتره را نشان دادن جنبههای مهم شخصیتی و رفتاری سوژه بدانیم، باید گفت که صمدیان توانسته در این امر، تا حدود زیادی موفق باشد. آنهم درحالی که به دلیل نوع ساخت اثر، هیچگونه مصاحبهای از کیارستمی و دیگران دربارهی او وجود ندارد که کار را تا حد زیادی سخت میکند.
محمدامین مبینی
درگذشت عباس کیارستمی قطعاً مهمترین اتفاق سینمایی تابستان امسال بود و شاید به همین دلیل گروه هنر و تجربه تصمیم گرفت برنامهی ویژه خود برای روز ملی سینما را به یادبود عباس کیارستمی اختصاص دهد. آن هم با نمایش دو فیلم مستند در تمامی ظرفیتِ ثابت سینمایی گروه در سرتاسر کشور: «روزی روزگاری در مراکش» و «76 دقیقه و 15 روز» هر دو ساختهیی سیفالله صمدیان.
بهتر است از کنار فیلم نخست سریع گذر کنیم؛ یک فیلم سفارشی که مشخصاً برای تبلیغ جشنواره ترایبکا در سالهای نخست فعالیتش ساخته شده است و تقریباً تمام کلیشههای فیلمهای اینچنینی را در خود دارد. فیلمی درباره کارگاه مشترک فیلمسازی عباس کیارستمی و مارتین اسکورسیزی در حاشیه جشنواره بینالمللی فیلم مراکش در سال 2005.
حضور اسکورسیزی و کیارستمی در کنار هم مطمئناً سوژه جذابی برای مستندسازی است، اما وقتی که مستندساز (به جبر سفارش) باید خود را به محیط کارگاه محدود کند و تماشاگر را بهمثابه یک هنرجو سر کلاس بنشاند، قطعاً نتیجه کار محدود میشود به کلیشهها. شاید تنها گنجاندن بخشهای کوتاهی از «روانی» هیچکاک و «گاو خشمگین» اسکورسیزی به بهانهی طرح بحث در کارگاه بود که میتوانست تماشای «روزی روزگاری در مراکش» را قابل تحمل کند. (بهعلاوه معدود جذابیتهایی مانند دیدن رامین بحرانی جوان بهعنوان مترجم کارگاه یا اظهارنظرهای دو فیلمساز درباره دو فیلم مورداشاره)
اما نوشتن درباره «76 دقیقه و 15 ثانیه» کمی سخت است و برخلاف سایر فیلمها، شاید بدون در نظر گرفتن موارد حاشیهای چندان منصفانه نباشد. فیلم درواقع با استفاده از تصاویری ساخته شده که صمدیان در طول سالها همراهی با کیارستمی از او ثبت کرده و پس از فوت او به پیشنهاد احمد کیارستمی برای نمایش در مراسم ویژهای در جشنواره ونیز آماده شده است. صمدیان طبق گفتهی خودش کمتر از سه هفته برای آماده کردن فیلم فرصت داشته و قطعاً این تعجیل و شتاب در کیفیت فیلم تأثیرگذار است. با توجه به صحبتهای فیلمساز در شب نمایش اثر در ونیز هم به نظر میرسد که صمدیان ادعایی در مورد کیفیت اثر ندارد و هدف در درجهی اول رساندن فیلم به جشنواره بوده است. از طرف دیگر، مشخص نیست که صمدیان تا چه اندازه راش و تصاویر آرشیوی از کیارستمی در اختیار داشته است. دوستی و نزدیکی دیرینه فیلمساز با سوژه اثر و همچنین نقل قول پسر کیارستمی که وی تنها مقابل دوربین صمدیان احساس راحتی میکرد، توقع ما را از پر بودن دست فیلمساز بیشتر میکند. با این حال باز هم در این مورد نمیتوان چندان با اطمینان سخن گفت.
اما فارغ از مسائل بالا، هنگام نمایش فیلم یک مسئله بیش از همه تماشاگر را آزار میدهد و آن کندی ریتم و ضرباهنگ اثر است. موقعیتهایی که از کیارستمی در این فیلم به نمایش درمیآیند، بهزحمت از تعداد انگشتان دو دست بیشتر میشود. نماها نسبتاً طولانی و کمتحرک اند و صمدیان مشخصاً در تدوین فیلم خساست به خرج داده است. هر دو مورد بالا احتمالاً باهدف نزدیک شدن به فرم سینمایی آثار کیارستمی و به ویژه فیلم «پنج» است که شامل پنج برداشت بلند از طبیعت بود و قسمتی از همین مستند نیز به روند ساخت آن اثر میپردازد.
این کندی در سالن سینما دوچندان آزاردهنده است؛ چراکه برخلاف روال معمول فیلمهای ضدپیرنگی دارای ریتم کند که عمدتاً به زیبایی قاب و ترکیببندی تصویر اهمیت فراوان میدهند، این فیلم با هندیکم دیجیتال تصویربرداری شده است که تماشای تصویر حاصل از آن روی پرده سینما سختتر از نمایشگرهای کوچک است، چه رسد به آن که کیفیت تصویربرداری و قاببندی در تعدادی از صحنهها سینوسی هم باشد. برخی قابها با دقت و ظرافت بسته شدهاند و برخی دیگر (خصوصاً نماهای داخل هواپیما یا داخل ماشین که کم هم نیستند) شبیه نماهای خانگی ضبط شده با دوربینهای دستی است. مکث زیاد روی چنین تصاویری، فارغ از سوژه فیلمبرداری، در سالن سینما تماشاگر را خسته میکند.
مشکل دیگری که هنگام دیدن فیلم بهوضوح به چشم میآید، نبود پیوستگی و ارتباط بین موقعیتها و بخشهای مختلف فیلم است. فیلم از ابتدا تا انتها هیچ نوع توالی و سیر خطی زمانی و یا منطقی را دنبال نمیکند و حتی دو موقعیت مجزا را نیز نمیتوان یافت که با دلیل خاصی پشت سر هم قرار گرفته باشند. در واقع این تصاویر، صرفاً پارههایی از زندگی و فعالیتهای کیارستمی را نشان میدهند که میتوان بهراحتی ترتیب آنها را تغییر داد، بدون آنکه کوچکترین لطمهای به اثر وارد شود. از سوی دیگر، اگرچه سال و زمان ثبت روی تصاویر درج نمیشود، اما مشخص است که همین تکه فیلمها نیز محدود میشود به دورهای خاص از زندگی سوژهی اثر. (احتمالاً در فاصله سالهای 78 تا 90) ایرادی که البته احتمالاً معطوف به همان ملاحظهای است که ذکر شد و این که مشخص نیست صمدیان چه مدت و تا چه حد امکان گرفتن چنین فیلمهایی را از کیارستمی داشته است. در هرصورت، این مسئله از جامعیت و غنای بالقوه اثر میکاهد.
اما با همهی تفاسیر بالا، اگر هدف اصلی یک مستند-پرتره را نشان دادن جنبههای مهم شخصیتی و رفتاری سوژه بدانیم، باید گفت که صمدیان توانسته در این امر، تا حدود زیادی موفق باشد. آن هم در حالی که به دلیل نوع ساخت اثر، هیچگونه مصاحبهای از کیارستمی و دیگران دربارهی او وجود ندارد که کار را تا حد زیادی سخت میکند. از همان ابتدای فیلم و به تصویر کشیدن کیارستمی که در برف سنگین به دنبال یافتن سوژه عکاسی است و سپس ظاهر کردن عکسهایی که گرفته تا تماشای او حین شعرخوانی، فیلمسازی، صداگذاری، ساخت تیتراژ، رانندگی، برگزاری کارگاه و … میتوان نکات فراوانی را دربارهی نوع نگاه و علایق هنری، شیوه فیلمسازی، نوع تعامل با آدمهای اطراف (حتی شناخت آدمهای اطراف و کم و کیف رابطهی آنها با کیارستمی) و تا حد زیادی، سبک زندگی او کشف کرد.
در این میان آنچه شاید جذابتر و نادانستهتر از بقیه باشد، شوخطبعی و بذلهگویی او است که تنها عنصر مشترک تمامی موقعیتها و بهنوعی درونمایه اصلی اثر نیز به شمار میآید. ویژگیای که شاید در تمام این سالها در پس چهره روشنفکرانهای که از او در جامعه هنری ایران ترسیم شده است و شمایل او با آن عینک دودی معروف، مغفول مانده باشد. صد البته بخش زیادی از جذابیت مورداشاره، حاصل از شخصیت جالب و کنجکاوی برانگیز عباس کیارستمی است، اما مطمئناً انتخابهای نسبتاً هوشمندانه صمدیان از مقاطع مختلف زندگی او نیز در افزایش این جذابیت تأثیر بسزایی داشته است.
بنابراین در مجموع میتوان گفت تماشای «76 دقیقه و 15 ثانیه» برای علاقهمندان پیگیر سینما و آنها که کنجکاو اند در مورد یکی از تحسینشدهترین کارگردانان تاریخ سینمای ایران بدانند، لذتبخش خواهد بود. البته اگر با اکران مجدد یا توزیع نسخه خانگی، فرصت دیگری برای دیدن این فیلم فراهم باشد.