بایگانی‌ها

سمفونی مرگ

سمفونی مرگ
سمفونی مرگ

 

محمد جلیلوند

دنیای تصویرآنلاین-سینمای ایران شباهت های زیادی به یک رستوران دارد که از میان نام های مختلف در منوی آن تنها چند گزینه موجود بوده و الباقی از حد نام فراتر نمی روند. به همین خاطر هم وقتی به تولیدات سالیانه این سینما نگاهی می اندازیم، بیشتر به فیلم های کمدی و ملودرام های اجتماعی برمی خوریم که تعداد زیادی از آنها هم کیفیت لازم را نداشته و گاه در گیشه شکست های سختی را تجربه می کنند. یکی از آن دسته فیلم هایی که جای خالی اش در سینمای ایران کاملا به چشم می خورد، کارهای فانتزی است که بخشی از آن به هزینه بالای تولید و بخش دیگر آن که این روزها بیش از گذشته خود را به رخ می کشد، به ضعف در نگارش فیلمنامه فانتزی بازمی گردد. تا جایی که هنوز پس از گذشت ربع قرن، فیلم «من زمین را دوست دارم» ساخته ابوالحسن داودی تنها نمونه قابل اعتنا در این باب به حساب می آید!. حال محمدرضا هنرمند پس از چند سال دوری از عرصه سینما با فیلم «سمفونی نهم»، تماشاگران سینمای کشورمان را متوجه سینمای فانتزی و ظرفیت های فوق العاده آن برای خلق قصه های جذاب کرده است.

هنرمند در سال های نیمه دوم دهه هفتاد، دو کمدی درخشان را با بهره گرفتن از الگوی کمدی های زوج مشهور زوکر و آبراهامز به نام های «مرد عوضی» و «مومیایی 3» ساخت که گیشه فوق العاده ای هم داشتند. کمدی هایی به شدت فانتزی که دنیای خود را به خوبی ترسیم کرده و به همین خاطر هم مورد قبول تماشاگران حتی در سال های بعد قرار گرفته اند. این بار هنرمند که مدت ها وقت صرف نگارش فیلمنامه سمفونی نهم کرده، به سراغ قصه ای براساس مرگ رفته و ملک الموت را به عنوان شخصیت محوری خود قرار داده است. فیلم با تصویر نویسنده ای در حال امضای کتابش برای خوانندگان آغاز می شود که پیرمردی روبرویش ایستاده و به دلایلی نامعلوم او را سرزنش می کند. از اینجا به بعد ما همراه ملک الموتی می شویم که در یک دوره 2600 ساله به کار خود مشغول بوده و خاطراتی طویل و جذاب از این سال ها دارد. در کنار آن یک داستان جذاب هم تدارک دیده شده که پایه آن هم چیزی جز مرگ نیست: مرد جوانی به نام کامبیز در مراسم تدفین برادرش منتظر جسد اوست اما می فهمد که جسد دزدیده شده است. شک او به راحیل همسر برادرش رفته که می خواهد طبق وصیت همسرش او را در زادگاهش دفن کند.

بنزین تمام کردن اتومبیل قدیمی و خاص راحیل، نقطه عطف نخست فیلمنامه به حساب می آید که به خوبی جریان قصه را عوض کرده و آن را به سمت و سوی تازه ای سوق می دهد. جایی که ملک الموت با راحیل در جاده ای متروک همراه شده تا او را در انجام وصیت همسرش یاری کند. البته هنرمند پیش از این بخش، سکانس توقف اتومبیل راحیل به دست پلیس و پیدا شدن جسد را قرار داده که همزمان با درگیری پلیس با قاچاقچی ها شده و راحیل جان به در می برد.یک حادثه محرک خوب و مناسب که درست سرجای خود قرار گرفته است. در پرده میانی فیلمنامه، ما با فیلمی جاده ای روبرو می شویم که شخصیت محوری آن به ذکر خاطرات خود از گذشته های دور پرداخته و از شخصیت هایی در تاریخ نام می برد که تماشاگر ذهنیتی نسبت به آنها دارد. در اینجا است که روح طناز محمدرضا هنرمند وارد داستان شده و چند سکانس جذاب را خلق می کند که البته ربط تمام و کمالی با کلیت فیلم پیدا نمی کند. برای مثال می توان به سکانس مربوط به ساعت آخر زندگی هیتلر اشاره کرد که یک شوخی خط قرمزی ظریفی هم در آن گنجانده شده است!. همینطور بخش مربوط به امیرکبیر و کشته شدنش که بسیار خوب از کار درآمده است.

حضور ملک الموت در کنار راحیل که به او برای دفن جسد همسرش در روستای زادگاهش کمک می کند، باعث خلع ملک الموت از جایگاه خود و تبدیل شدنش به یک انسان می شود. نقطه عطف دوم فیلمنامه سمفونی نهم که به خوبی زمینه را برای ورود به پرده سوم آماده می کند. جایی که ملک الموت سابق کار ناتمام راحیل را تمام کرده و جسم همسر او را در زادگاهش به خاک می سپرد. هنرمند از عشق به عنوان تم اصلی فیلمنامه فیلم خود بهره گرفته و آن را با تاروپود فیلمش درآمیخته است. عشق ملک الموت به راحیل که مخاطبان جدی تر سینما را به یاد فیلم <<بهشت بر فراز برلین>> شاهکار ویم وندرس می اندازد، موتور حرکت فیلم به حساب می آید که کارش را هم به خوبی انجام می دهد. اما بزرگترین مشکل فیلم که عنوانش هم ما را به نام دیگر این سمفونی (سمفونی مرگ) ارجاع می دهد، تشتت و پراکندگی اش است که آن نخ تسبیح نامرئی وصل کننده سکانس ها به یکدیگر را ندارد. از طرف دیگر برخی شوخی های کنایی فیلمساز هم کیفت لازم را نداشته و از ظرف فیلم بیرون می زند. برای نمونه هم می توان به تقصیر پزشکان در مرگ عباس کیارستمی یاد کرد.

هنرمند به عنوان فیلمسازی با سابقه ای سی و پنج ساله در سینمای ایران، در مقام فیلمساز بسیار موفق تر از فیلمنامه نویس عمل کرده و فیلمش به لحاظ تکنیکی مشکل خاصی نداشته و روی پرده نقره ای جزییات درخشانی دارد. انتخاب حمید فرخ نژاد برای نقش اول فیلم، انتخاب چندان هوشمندانه ای نبوده و نمی تواند جزو نقاط قوت کار به حساب بیاید. همان طور که ساره بیات در نقش راحیل همان ساره بیاتی است که در فیلم های گذشته اش دیده ایم بدون آن که نوآوری خاصی به خرج داده باشد.