یکی از دلپذیرترین اتفاقات ماه گذشته برای خورههای سینما، جلسه بزرگداشت فیلم «مخمصه» ساختهی تکرار نشدنی مایکل با حضور عوامل و اجرای کریستوفر نولان بود. جلسهای که توسط آکادمی برگزار شد و هفتهی گذشته ویدیوی بخشی از برنامه را در دنیای تصویر آنلاین منتشر کردیم. (اینجا ببینید)
اما همانطور که وعده داده بودیم، نوبت ویدیو و گزارشهای بیشتر از این جلسهی جذاب است. علاوه بر ویدیوی مربوط به سکانس خاطرهانگیز رویارویی پاچینو و دنیرو در کافی شاپ، مجموعهای از جذابترین گفتههای این جلسه را هم برای شما انتخاب کرده ایم، از صحبتهای مایکل مان درباره مابهازای حقیقی شخصیتها گرفته تا توضیحات فنی دانته اسپینوتی دربارهی فیلمبرداری.
- معروفترین صحبت این جلسه شاید اشارهی تلویحی آل پاچینو به مصرف کوکائین سر صحنه فیلم بود. پاچینو اعلام کرد بعد از بیست سال میخواهد این نکته را بگوید که شخصیت وینسنت در اصل در حال مصرف کوکائین بوده ولی در نسخه نهایی اشارات ریزی که به این مسئله شده را هم خارج کرده اند. (برای شنیدن صحبتهای پاچینو به ویدیوی اول مراجعه کنید)
- مایکل مان حتی شمارهی برداشت صحنه کافیشاپ را هم به یاد دارد. یکی دیگر از نکتههای جالب این جلسه وقتی اتفاق افتاد که نولان از مان در مورد صحنهی معروف کافی شاپ و شایعاتی که حول آن بود پرسید، مثلا این شایعه که دو بازیگر هرگز روبروی هم قرار نگرفته و صحنههایشان را در دو روز متفاوت ضبط کرده اند! نکته جالب در پاسخ مان این بود که او گفت حتی امروز بعد از بیست سال یادش است که بخش اعظمی از صحنه نهایی استفاده شده حاصل برداشت یازده بوده!
- ایمی برنان بازیگر نقش ایدی (معشوقه شخصیت نیل مککالی با بازی رابرت دنیرو) در جلسه از این مسئله گفت که وقتی برای اولین بار نقش ایدی را در فیلمنامه خواند، احساس کرد که او شخصیتی با مشکلات روانی فرویدی و عقدههای فروخورده نسبت به پدرش است و برای همین جذب شخصیتی مثل نیک مککالی میشود. برنان اضافه کرد وقتی این فکرها را با مایکل مان در میان گذاشت، مان به او پاسخ داد که همهی آنها را کنار بگذارد، چون خیلی ساده شخصیت ایدی عاشق نیل شده است، همین! و این عشق ساده رویکرد برنان را نسبت به این شخصیت تغییر داد.
- مایکل تی ویلیامسون که در این فیلم در نقش سرگرد درکر همکار سیاهپوست وینسنت هانا ایفای نقش میکند، از روند انتخابش گفت در راه ماهیگیری بود که مدیر برنامههایش به او زنگ زده و قراری با مایکل مان و آل پاچینو را به او اعلام کرد. پاچینو در این جلسه به ویلیامسون میگوید که آکادمی اسکار سرش کلاه گذاشته و او باید برای نقش بوبا در فیلم «فارست گامپ» اسکار میگرفت. در نتیجه پاچینو با مایکل مان تصمیم گرفته اند تا او را برای نقش سرگرد درکر انتخاب کنند. با این که بازیگری پیش از ویلیامسون برای این نقش انتخاب شده بود و مجبور شدند که بخشی از قرار داد آن بازیگر را پرداخت کنند تا ویلیامسون را برای فیلم استخدام شود. ویلیامسون همچنین در مورد شیوهی کار مایکل مان هم نکته جالبی گفت: روش کار مایکل مان بسیار جالب است. او سر صحنه میآید و در چشمان شما نگاه میکند و میگوید تو میتوانی انجامش بدهی! و بعد شما انجامش میدهید! واقعا نمیدانم چطور این ایده را وارد مغز من میکرد!
- مایکل مان در مورد بستر روایی داستان و این که ماجرا را از کجا آورده گفت: «ایده اصلی از یکی از دوستان من به نام چارلی اندرسون آمد که نیل مککالی واقعی را در 1963 در شیکاگو کشته بود. و عزت و احترامی که او برای نیل قائل بود ایدهی مرکزی این فیلم شد. حتی صحنهی کافی شاپ هم در داستان آنها در شیکاگو اتفاق افتاده بود. طبیعت ذاتی این دو شخصیت برای من جذاب بود. برای من این فیلم یک فیلم ژانر نبود بلکه چالش اصلی رفتن به عمق این شخصیتها بود.» (مایکل مان این داستان را در 1989 در یک پایلوت تلویزیونی برای شبکه NBC به نام L.A Takedown ساخت و شش سال بعد مان داستان را در فیلم مخمصه بازسازی کرد)
- کریستوفر نولان در بخشی دیگر از این جلسه از افکتهای درخشان اسلحهها در صحنهی معروف تیراندازی پرسید که مان در پاسخ گفت تمام آن افکتهای صوتی در سر صحنه ثبت شدند و به خاطر اکوی صدای اسلحه در میان برجهای مرکز لسآنجلس و میکس درخشان صدا در فیلم باعث شد به چنین افکت درخشانی برسیم. جالب این که در میانهی تولید یکبار به سراغ افکتهای صوتی رفتیم اما خیلی زود آن را کنار گذاشتیم و به صدای سرصحنه برگشتیم که حاصل تیرهای مشقی با باروت کامل بودند.
- مان در بخش دیگری از رویکرد تکنیکی فیلم گفت و این نکته که چون در فیلم ما به درون زندگی چندین شخصیت میرویم و هرکدام از این شخصیتها مختصات خاص خود را دارند، در تمام جنبههای فنی از فیلمبرداری گرفته تا صدا و حتی موسیقی استفاده شده برای هر شخصیت متفاوت است و تنها احساس مرکزی صحنه است که این شکلها و فرمهای مختلف را به هم متصل میکند.
- دانته اسپینوتی در این جلسه در ستایش نسخه بازسازی شده و امکانات دیجیتال صحبت کرد که با توجه به حضور کریستوفر نولان (که یکی از طرفداران سرسخت نگاتیو است) بسیار جالب بود. اسپینوتی گفت که تکنولوژی دیجیتال حالا امکانات بیشماری برای کنترل سایهها و هایلایتها در اختیار مدیران فیلمبرداری میگذارد که واقعا قدمی رو به جلو است. برنان سپس از صحنه میان ایدی و نیل روی بالکن گفت چون در فیلمنامه آمده بود که نیل و ایدی در مقابل دریایی از نور از شهر لس آنجلس ایستاده بودند، اسپینوتی به مان پیشنهاد داد که از یک تکنولوژی بسیار جدید یعنی کامپیوتر و پرده سبز برای فیلمبرداری این صحنه استفاده کنند. مان در مورد این صحنه که در مجتمع سانست پلازا شهر لسآنجلس فیلمبرداری شده بود، این طور گفت: «مشکل این بود که حساسیت فیلم به قدری نبود که بشود نورهای شهر را به درستی فیلمبرداری کرد. وقتی در وثیفه (Collateral) به سراغ دوربینهای دیجیتال رفتیم دیگر این مشکل را نداشتیم. اما در اینجا در لوکیشن واقعی پرده سبزی پشت شخصیتها گذاشتیم و سپس منظره شهر را با سرعت سه فریم در ثانیه فیلمبرداری کردیم تا ظهور مناسبی روی فیلم داشته باشیم.»
- مایکل مان در پاسخ سوال نولان در مورد تصویر مدرن و بدون نوستالژی فیلم از لسآنجلس که انگار شخصیتهای فیلم را در خود محاصره کرده گفت: «تمام فیلم در لوکیشنهای واقعی فیلمبرداری شد. ما در این فیلم در حدود 95 لوکیشن و 107 روز فیلمبرداری داشتیم. من حدود شش ماه با یک افسر پلیس شبها به دنبال گزارشهای رادیویی در لس آنجلس میرفتم. و آنجا متوجه شدم که حتی بعد از بیست سال زندگی در لسآنجلس هنوز این شهر را نمیشناسم! در این گشتها لوکیشنها و مفاهیم دراماتیک زیادی کشف شدند. عجیبترین لوکیشنمان هم اوراقیای بود که در نزدیکی ولمینگتون پیدا کردیم و سابقا محل مبارزه سگهای پیتبول بود. در فیلمسازی شما به دنبال لوکیشنهایی هستید که با شما صحبت کنند و معنایی به اثر ببخشند. مثلا در صحنهای که نیل متوجه خیانت شخصیتی میشود که دنی ترخو نقش آن را بازی میکند، از کنار پالایشگاه رد میشود. چون من دنبال حسی از جهنم بودم و نورها و دودهای پالایشگاه چنین حسی را منتقل میکرد.»