بایگانی‌ها

روايت يك مرگ اشتباهي

روايت يك مرگ اشتباهي
روايت يك مرگ اشتباهي

سحر عصر آزاد

دنیای تصویرآنلاین-«قصيده گاو سفيد» دومين اثر سينمايي بهتاش صناعي ها پس از فيلم تحسين شده «احتمال باران اسيدي» است. فيلمي كه از همكارش مشترك سه نويسنده؛ صناعي ها، مريم مقدم و مهرداد كوروش نيا بهره برده اما به نظر مي رسد همچنان در اين سويه با كاستي هايي روبرو است.

فيلم صناعي‌ها يك نيمه ي روان و كم ديالوگ با حاكميت درامي دروني دارد كه روزمره گي هاي زني را درگير بحران نبود شوهر با دختركي ناشنوا به تصوير مي كشد. يك زن- مادر بيوه و خودسرپرست كه از سوي جامعه، همسايه، خانواده شوهر و … مرتب سرزنش و سرخورده مي شود بدون آنكه اغراقي در كار باشد. اما اين زن يك هدف دارد آنهم پيدا كردن مقصر از دست رفتن شوهرش است.

فضاسازي، ميزانسن ها و قاب بندي ها همگي در جهت حذف عناصر اضافي و تمركز بر بحران زندگي اين زن با كمترين ديالوگ حتي با تكيه بر صداهاي محيط هستند. حتي از جايي كه دوست سابق شوهر وارد زندگي اين مادر و دختر مي شود تا قرض يا در واقع دين خود را ادا كند، اين يكدستي در تراوش سكوني متناسب با لحن كلي فيلم بر فضا ادامه دارد.

بخصوص كه بازي هاي ظريف و حسي مريم مقدم و عليرضا ثاني فر اين يكدستي را تكميل مي كند و مخاطب به سمت و سوي انتظاري جديد از فيلم و لحن و زبان تصويري آن پيش مي برد. كافيست سكانس تأثيرگذاري را به ياد بياوريم كه قاضي دادگاه خبر وقوع قصور و اشتباه در مرگ شوهر را به زن مي دهد و واكنش زن را در بازي غريب مريم مقدم به ياد بياوريم.

چرخش روايت در فيلم به شكلي ساده و روان و بدون ادا و اصول هاي متداول صورت مي گيرد و فيلمساز پس از بازديد از خانه جديد، به جاي دنبال كردن زن كه به سمت چپ تصوير مي رود با كمي مكث شروع به پيگيري دوست سابق شوهر مي كند و اين بخش از فيلم با ورود به زندگي مرد آغاز مي شود.

بخشي كه با رمز و رازها و علامت سوال هايي همراه است و دانسته هاي مخاطب را از زن جلو مي اندازد تا پي به هويت واقعي مرد و موقعيت هولناك او در زندگي شخصي، خانوادگي و كاري ببرد.

از اين پس طبعاً لحن فيلم با توجه به تغيير موقعيت كاراكتر محوريِ اين بخش و حتي حجم ديالوگ ها و … تغيير مي كند و نقطه تلاقي جايي است كه اين زن و مرد به نوعي همجواري متمايل مي شود كه چه بسا قابل انتظار نباشد.

از همين بخش است كه پرسش هاي بي شمار فيلم به جهت حسي و منطقي شكل مي گيرند و روند شكل گرفتن يك رابطه عاطفي با دو حس متفاوت از زن و مرد، به گونه اي پيش مي رود كه ملموس و باورپذير نيست. بخصوص طولاني شدن اين همجواري باعث مي شود اين پرسش ها پررنگ تر شود و به تدريج ذهن مخاطب را از سويه هاي حسي درام بپراكند.

همچنين فيلمساز در اين بخش دو تلنگر به جريان سيال ذهن زن دارد كه اين رويكرد نيز ناهمخوان با كليت فيلمي است كه تا آن لحظه با تصورات و ذهنيات زن كاري نداشته و به ناگاه وارد حيطه اي مي شود كه حتي بخشي از فينال را به خود اختصاص مي دهد و كمي بعد ذهني بودن آن افشا مي شود.

دومين فيلم بهتاش صناعي ها همچنان در كارگرداني و ثبت حضوري تأثيرگذار از بازيگران در فضايي سرد و ساكن و دروني موفق و دقيق عمل مي كند اما كاستي اصلي آن در پرورش درام بخصوص در نيمه دوم و چرخش درام است كه نمي تواند همراهي دو كاراكتر محوري را با نيازهاي دراماتيك مختلف، ملموس و منطقي جلوه دهد. همانطور كه اين حسرت را به دل مي گذارد كه ايكاش ناشنوا بودن دخترك مي تواند به كاركردي تأثيرگذار در درام ختم شود و به عنوان مثال دخترك نقشي در افشاگري هويت واقعي مرد باشد.