بایگانی‌ها

از قهرمان صورت‌سنگی تا زنی ناآشنا با محیط اطراف

از قهرمان صورت‌سنگی تا زنی ناآشنا با محیط اطراف
از قهرمان صورت‌سنگی تا زنی ناآشنا با محیط اطراف

سید آریا قریشی

دنیای تصویرآنلاین-تعداد بازی‌های قابل ذکر و قابل اعتنا در جشنواره فجر بیش از تعداد اشاره‌شده در این یادداشت است. لااقل می‌توان ۱۵ بازی مهم را از میان فیلم‌های جشنواره سی‌وهشتم فجر جدا کرد. به جز بازی‌های انتخاب شده، می‌توان به بازی‌های زیر به عنوان تعدادی از نقش‌آفرینی‌های اشاره کرد که می‌توانستند در این فهرست قرار بگیرند: سعید آقاخانی در «خون شد»، نازنین احمدی در «ابر بارانش گرفته»، پری‌ناز ایزدیار در «سه کام حبس»، مجتبی پیرزاده و میر سعید مولویان در «تومان»، هادی حجازی‌فر در «آتابای»، فرامرز قریبیان در «خروج» و بابک کریمی در «سینما شهرقصه».

 

بازیگران زن:

هانیه توسلی در «بی‌صدا حلزون»

افسوس که «بی‌صدا حلزون» در بخش مسابقه حضور نداشت وگرنه نام توسلی می‌توانست لااقل در میان نامزدهای جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن قرار گیرد. سختی کار او فقط این نیست که باید نقش یک زن ناشنوا را ایفا کند بلکه اوضاع وقتی سخت‌تر می‌شود که قرار باشد به شکلی عمداً ناقص حرف هم بزند. ذره‌ای اغراق یا تلاش برای کج و معوج کردن چهره می‌توانست منجر به خنده تماشاگری شود که ممکن است به چنین شکلی از صحبت کردن عادت نداشته باشد. اما توسلی روی مرز حرکت می‌کند و در نتیجه نه تنها ذره‌ای به دام اغراق نمی‌افتد، بلکه همدلی تماشاگر را هم جلب می‌کند.

 

فاطمه معتمدآریا در «عامه‌پسند»

معتمدآریا در «عامه‌پسند» کار ساده‌ای پیش رو نداشت. او باید نقش زنی را ایفا می‌کرد که می‌خواهد عمل‌گرا باشد اما بلد نیست چه کند؛ قرار است در مقابل جامعه بایستد اما شناخت درستی از جماعت دورو، ظاهربین و بی‌انصاف ندارد؛ ایده‌های بزرگی برای آینده دارد ولی قِلِق اجرای آن ایده‌ها را بلد نیست. کلّ فیلم بر پایه همین شکاف عمیق میان خواسته‌های ذهنی شخصیت و مواجهه عینی او با جامعه شکل می‌گیرد. فیلم در این میان آشکارا جانب فهیمه (معتمدآریا) را می‌گیرد. سادگیِ و صداقت او در مقابل پیچیدگی آدم‌هایی که تمایلی به ابراز مستقیم درونیات خود ندارند و گاه از هر حربه‌ای برای ضربه زدن به دیگران استفاده می‌کنند، کافی است تا تماشاگر به او بیش از دیگران نزدیک شود. اما اگر این سادگی به سمت ساده‌لوحی میل می‌کرد، همه‌چیز به هم می‌ریخت. معتمدآریا باید در سکانسی که شخصاً برای کافه‌اش تبلیغ می‌کرد، آدمی سرشار از انرژی ناشی از موفقیت به نظر برسد و نه فردی دچار احساسات هیجانی و فاقد آینده‌نگری؛ در سکانس افتتاح کافه باید آدمی باشد که بعد از مدت‌ها احساس آرامش می‌کند و نه انسانی که اساساً نمی‌داند در اطرافش چه خبر است؛ و در گفت‌وگوهایی که با فرزند و همسرش دارد باید مشخص شود که مدت‌ها است که می‌داند جامعه مردسالار پیرامون چه بلایی سر او آورده و نه کسی که انگار تازه متوجه شده که در سال‌های گذشته چه اتفاقاتی افتاده است. کدهای این تمایز در فیلمنامه وجود دارد و اجرای درست معتمدآریا، همان مرزی است که ما را به شناختی دقیق‌تر از شخصیت می‌رساند.

مریم مقدم در «قصیده گاو سفید»

بازی دقیق و پرجزییات مقدم در «قصیده گاو سفید» از آن دست بازی‌هایی است که به‌سادگی ممکن است نادیده گرفته شوند. او تقریباً هر گونه کنش صریح بیرونی را از بازی‌اش حذف می‌کند و با کدگذاری تماشاگر را متوجه درونیات شخصیت می‌کند. مهم‌ترین لحظات بازی مقدم در سکوت شکل می‌گیرد؛ جایی که برای انتقال عواطف شخصیت راهی به جز نگاه‌های خیره و بازی با اشیا وجود ندارد و کار مقدم در این لحظات ستودنی است. او باید جوری لبخند بزند که شخصیت مقابل به هیچ چیز شک نکند اما تماشاگر بفهمد که پشت این لبخند غم و تردید نهفته است. انتقال همین عواطف با موفقیت است که کار مقدم را به یکی از نقش‌آفرینی‌های شاخص بازیگران زن در جشنواره سی‌وهشتم تبدیل می‌کند.

بازیگران مرد:

امیر جدیدی در «روز صفر»

قهرمانِ «روز صفر» شباهت چندانی به الگوهای همیشگی خلق قهرمانانِ معاصر ملی در فیلم‌های استراتژیکِ سینمای ایران ندارد و شاید بتوان گفت، از جنبه‌هایی، مسیری عکس این الگوها را طی می‌کند. اگر در دهه‌های گذشته عمدتاً با نمایش جزییاتی از زندگی شخصی، مهربانی او با دیگران، و حفظ فاصله میان زندگی حرفه‌ای و زندگی شخصی قهرمانان روبه‌رو بودیم، شخصیت اصلی «روز صفر» آن‌قدر مرموز به تصویر کشیده می‌شود که حتی نام حقیقی او را هم تا انتهای فیلم متوجه نمی‌شویم. او – به‌جز یکی دو صحنه – قرار نیست فردی احساساتی به تصویر کشیده شود. در واقع ماجرا دقیقاً برعکس است: قهرمان ماجرا فردی است که مدام عواطف خود را سرکوب می‌کند؛ تا جایی که گاه احساس می‌کنیم او ممکن است فاقد عواطف طبیعی باشد [تا این که همان یکی دو صحنه که پیش از این مورد اشاره قرار گرفت – از جمله مواجهه او با پسری که قرار است عملیات انتخاری انجام دهد – این فرض را خنثی می‌کند]. در چنین شرایطی، بازیگر ناچار است چهره سنگی خود را حفظ و از بروز کوچک‌ترین احساسی ممانعت کند [و جدیدی، به‌درستی، حتی در آن یکی دو صحنه هم جدی بودن و سنگی بودن چهره‌اش را حفظ می‌کند]. جدیدی برای رسیدن به این دستاورد الگوی چندانی در سینمای ایران نداشت و باید از بازیگران تریلرها و اکشن‌های آمریکایی الگوبرداری می‌کرد. موفقیت جدیدی در این راه، شکل جدیدی از قهرمان را در فیلم‌های استراتژیک معرفی می‌کند و ممکن است در سال‌های بعد بیش از گذشته شاهد این نوع از قهرمانان باشیم. دستاورد امیر جدیدی، می‌تواند شروع مسیری تازه قهرمان‌پروری در آثاری مرتبط با مسائل ملی و سیاسی باشد.

جواد عزتی در «آتابای» و «شنای پروانه»

جشنواره سی‌وهشتم می‌تواند نقطه عطف تازه‌ای در مسیر بازیگری عزتی باشد. او پیش از این نشان داده بود که توانایی‌های بازیگری‌اش منحصر به آثار کمدی نیست اما در دو فیلم «شنای پروانه» و «آتابای» جزییاتی را در بازی‌اش بروز می‌دهد که نشان‌دهنده توانایی او در ایفای طیف وسیع‌تری از نقش‌ها است. نادیده گرفتن این دو بازی او از عجایب داوریِ جشنواره امسال بود. عزتی در «شنای پروانه» از سطح نمایش شخصیتی عصبی با چهره‌ای در هم کشیده فراتر می‌رود و با موفقیت روند تغییر دیدگاهِ شخصیت اصلی را نسبت به محیط پیرامون نشان می‌دهد. درک درست عزتی از نقش باعث شده تا شخصیتِ حجت در «شنای پروانه» هیچ‌گاه آدمی صرفاً انتقام‌جو یا فردی که دارد راه را اشتباه می‌رود به نظر نرسد. حتی بیرونی‌ترین کنش‌های عزتی هم آن‌قدر به‌اندازه هستند که منطق شخصیت زیر سؤال نرود.

دستاورد عزتی در «آتابای» شاید حتی از موفقیت‌اش در «شنای پروانه» هم بزرگ‌تر باشد. «آتابای» اساساً فیلم شخصیت اصلی (با بازی بسیار خوب هادی حجازی‌فر) است و شخصیت یحیی (با بازی عزتی) حضوری کوتاه دارد. حضور یک بازیگر نه‌چندان توانا به‌سادگی ممکن بود منجر به نادیده گرفتن اهمیت شخصیت یحیی شود. اما عزتی، ضمن دور شدن از بازی اغراق‌شده، در بده‌بستانی درجه یک با حجازی‌فر، موفق می‌شود نقش یحیی و اهمیت او در زندگی کاظم آتابای را نشان دهد. آرام بودن و تحرک کم عزتی (حتی در زمانی که عصبی است یا دارد اشک می‌ریزد) دقیقاً نقطه مقابل عصبیت کاظم است و همین، نکات زیادی را در مورد تفاوت این دو شخصیت نشان داده و علت حسادت پنهان کاظم به یحیی را توجیه می‌کند.

پیمان معادی در «درخت گردو»

قادر، شخصیت اصلی «درخت گردو»، یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین پدرانِ یکی – دو دهه اخیر سینمای ایران است: پدری که تمام تلاش خود را برای نجات خانواده‌ای انجام می‌دهد که به خاطر سقوط یک بمب در آستانه نابودی است. معادی می‌توانست یک بازی تیپیک در نقش یک قربانی عرضه کند و تماشاگر عاطفیِ ایرانی را به گریه اندازد (در واقع در برخی از جنبه‌های دیگر به نظر می‌رسد که تلاش برخی از عوامل فیلم حرکت به همین سمت بوده است). اما معادی آن‌قدر باهوش است که با جزییاتی در بازی‌اش، قادر را – به جای شخصیتی که اشک ما را در بیاورد – به کاراکتری قابل احترام تبدیل می‌کند. او بدون اغراق‌های مرسوم و اشتباه در خلق شخصیتی از دنیای ملودرام، سعی می‌کند بار اصلی بازی‌اش را به نگاهش منتقل کند و در این راه به شکلی تحسین‌برانگیز موفق می‌شود غم، خشم، التماس، تلاش برای کنترل احساسات درونی، و همچنین معدود لحظات آرامش یا دلخوشی قادر را به ما منتقل کند. فارغ از حواشی، معادی یکی از شایسته‌ترین گزینه‌ها برای کسب سیمرغ بلورین بود و به آنچه لیاقت‌اش را داشت رسید.