بایگانی‌ها

من این جا ریشه در خاکم…

من این جا ریشه در خاکم…
من این جا ریشه در خاکم…

حسین‌جان! با تاخیر زیاد مبارک باشه جایزه‌‌ی بهترین کارگردانیت. این عکس رو دیدم و یاد گپ‌وگفتامون افتادم. یادته بهت می‌گفتم که بعضیا مدل‌شون کلن این‌طوریه؟! کاری‌شونم نمی‌شه کرد! اون ضرب‌المثله رو برای همونا ساختن که توصیه می‌کرد نه سرمو بشکن، نه توی جیبم گردو بذار! حکایت ماست. حالا تو به‌جای گردو بذار «درختِ گردو» که روایتِ تصویری خودته، یا اصلن «ناگهان درخت» صفى یزدانیان یا حتی «درخت زندگى» ترنس مالیک. .درخت، درخته دیگه و واقعن چه خلقتی قشنگ‌تر از درخت؟! یاد عباس کیارستمی میفتم که عاشق دارودرخت بود. یاد تک‌درخت و هفت‌چنارش… یاد «طعم گیلاس» وقتی که می‌پرسید: «ناامید شدی؟» و بعد وسط اون‌همه ناامیدی باز یه درخت امید می‌کاشت توی فیلم. می‌گم درخت و یاد تبرِ بی‌خبر از همه‌جا میفتم که فقط بهش حکم می‌دن: «تیشه بزن! از ریشه بزن!» کارى هم نداشته باش که امثال فریدون مشیری گفتن: «من این‌جا ریشه در خاکم…» شما فقط بزن! حسین‌جان! یادته روز اول توی دفتر فیلم گفتم مهم‌ترین دلیلم که قبول کردم توی این فیلم بازی کنم چیه؟ خب من به ریشه فکر می‌کنم. به این‌که ریشه‌ها خشک نشه یا دست‌کم از اینى که هست خشک‌تر نشه. ترجیح می‌دم یه جوونه امید بمونه برای جوونای ناامید. این‌که قصه‌اى بگیم از جفایى که به مردم این سرزمین شده و جهان سکوت کرده دربرابرش. قصه‌ای که حتی بیش‌تر مردم خودمون ازش بی‌خبرن! من بابت حضور در جشن و شادی و فرش قرمز عذرخواهى کردم، واسه خاطر جوونایی که ریشه در خاک ما داشتن و ابر شدن وسط آسمون تهرون. من خودم رو از شرکت در یک جشن خصوصى محروم کردم وسط عزای عمومی و… ازت ممنونم بابت اظهار لطفت به من هنگام دریافت سیمرغم.

ولى این‌که به‌قول تو در تمام‌مدت جشنواره در کنار فیلم خودمون بودم و تمام‌قد ازش حمایت کردم، کمترین وظیفه‌ی منِ بازیگر هست، تا تلاش کنم هر چه بیشتر صداى بی‌صداى «قادر مولان‌پور» رو به گوش مردم برسونیم. اصلن مگه تو گپ‌و‌گفتامون همیشه همین‌ها رو نمی‌گفتیم؟! به اون دوستانى هم که دارن این روزا ناشیانه تلاش می‌کنن حواس‌پرتی درست کنن بگو «داداش! داری اشتباه می‌زنی!» کدوم تحریم؟! تحریم فیلمم؟! تحریم اون‌همه زحمت و تلاش؟! بهشون بگو شما که خودتون الهه‌ی تحریم هستین، شما دیگه چرا؟! فاجعه بمباران شیمیایی سردشت و فاجعه‌ی سقوط هواپیمای اوکراینی، هر دوش اشک منو درمیاره. من که گریه‌هامو تحریم نکرده بودم، خنده‌هامو تحریم کردم. داورها هم لطف داشتن و این نقش‌آفرینى رو شایسته‌ی این جایزه‌ی باارزش دونستن. ولى جایزه‌ی اول من کماکان همون تشویق مردم توى سالن‌ها بود.

.

همین که  قصه این ظلم رو شنیدن و اشک ریختن. می‌دونی خیلی‌ها حواسشون نیست که سایه می‌گه:«ای عشق! همه بهانه ازتوست.» حالا حکایت منه و این همه شکایت و راه دور و آه دیر و ضربه‌ی شمشیر دوست و دشمن،جشنواره، سیمرغ، سینما، فیلم، درخت و…. همه بهانه ست. ما دوست داریم عشق قدرت بگیره که ثبت بشه بر جریده عالم. اون دوامی که حافظ ازش حرف می‌زد. حسین عزیز! منم مثل خیلیای دیگه حالم خوب نبود. هنوز هم که چهل روز گذشته بازم حال هیشکی خوب نشده. هفته بعد یک فیلم دیگه در جشنواره برلین دارم. اون جا هم نمی‌رم و عذرخواهی کردم. خود جشنواره هم که برای همدردی با مردم، خوشی‌های بی وقتش رو حذف کرد و افتتاحیه نگرفت و هزینه ی اون ریخت و پاش  رو شادباش کرد برای مردم عزیز سیستان و بلوچستان،فرش قرمزها حذف شدند و شعار جشنواره شد:با سینما کنار هم!

حسین جان! حرف زیاده…زیاده حرفی نیست. بازم موفقیت فیلم و سیمرغت مبارک. دمت گرم، هم برای حرفهای خوبت هم بابت اینکه جایزه ات رو به همسرت تقدیم کردی. هیچ چیز در دنیا مهم تر از خانواده نیست و کسی که به خانواده اش اهمیت می ده مثل همون درخت تنموندی میشه که ریشه زیادی در خاک داره!

راستش! من به قول خودت هیچ وقت به حواشی فکر نمی کنم. به تو هم می گم زیاد اهمیت نده به این که دیگران چه قضاوتی دارن، از کاری که به خاطر قلبت انجام می دی. مسعود کیمیایی توی فیلم اعتراض می گفت:« ما کاری به حکم نداریم. حکم روی کاغذ مال محکمه س..» صائب تبریزی هم که دیگه حسن ختما ماجراست: «به من دورویی مردم چه می‌توان کرد؟ که با دورنگی لیل و نهار ساخته ام.»