کم نیستند فیلمسازان و منتقدانی که میکل آنجلو آنتونیونی را بهترین کارگردان تاریخ سینما میدانند. فیلمسازی که صفت مدرن بدون شک برازندهی او است. خالق آثاری چون «شب»، «ماجرا»، «آگراندیسمان»، «زابرینسکی پوینت» و «حرفه: خبرنگار» که با فیلمهایش تماشاگر را در پرسش و معما غرق میکند. به مناسبت زادروز این غول سینمای ایتالیا تصمیم گرفته ایم که سری بزنیم به آرشیو ماهنامه دنیای تصویر و همین طور صحنه پایانی «آگراندیسمان» را هم دوباره منتشر کنیم. یکی از خاصترین فیلمهای تاریخ سینما و پایانی تکان دهنده که میتواند کلیدی باشد برای ورود به جهان معنایی «آگرانیسمان» و دیگر آثار بحثبرانگیز آنتونیونی. صحنهای که توماس عکاس (دیوید همینگز) که به سرگشتگی رسیده شاهد تماشای یک بازی تنیس خیالی میان دو پانتومیم کار است و رفته رفته خودش هم وارد این بازی میشود.
علاوه بر این، بخش کوتاهی از پرونده شماره 203 ماهنامه دنیا تصویر با عنوان «فراموشی و خاموشی» به قلم جواد رهبر را هم انتخاب کرده ایم که به «آگراندیسمان» اولین فیلم از سهگانه مشترک آنتونیونی و کارلو پونتی تهیهکننده اختصاص دارد و همینطور ماجرای نامه مرموزی که سالها بعد یکی از بازیگران «آگراندیسمان» به راجر ایبرت نوشت و حقایقی را درباره فیلم افشا کرد.
آنتونیونی هیچوقت آگراندیسمان را یکی از دستاوردهای مهم خود به شمار نمیآورد (میگفت همهی فیلمهایم را با قلبم ساخته ام اما آگراندیسمان را با سرم) اما تقدیر این بود که کارگردانی ایتالیایی دورهای تازه را در تاریخ هالیوود رقم بزند.
آگراندیسمان به موفقیت تجاری عظیمی بدل شد و این فرصت را برای فیلمهای آمریکایی بعد از خود فراهم آورد که نسبت به آثار گذشته پر رمز و رازتر و بیپرواتر باشند. از جمله فرانسیس فورد کوپولا که گفت در ساخت مکالمه (1974) از آگراندیسمان الهام گرفته است. فیلم از نظر هنری هم بسیار مورد ستایش قرار گرفت؛ اندرو ساریس آن را «شاهکاری شیک» توصیف کرد و آرتور نایت نوشت: «آگراندیسمان به فیلمی مهم به اندازهی همشهری کین، رم شهر بیدفاع و هیروشیما عشق من یا شاید هم بااهمیتتر از آنها تبدیل خواهد شد.»
چندین دهه بعد از ساخت و نمایش فیلم، راجر ایبرت در سال 1999 نامهای را به امضای رونان اکیسی منتشر کرد. اکیسی در این نامه خود را بازیگر نقش مردی که در پارک همراه ونسا ردگریو است و در فیلم به قتل رسیده معرفی کرد است. اکیسی نوشته که طبق فیلمنامه قرار بوده سکانس به قتل رسیدن او در فیلم به تصویر کشده شود اما وقتی که کارلو پونتی از سر ساخت فیلم دیگری به لندن میآید، داد و هوار راه میاندازد که آنتونیونی تمام بودجه را خرج کرده و هنوز کلی از صحنهها را فیلمبرداری نکرده است. پونتی دستور پایان فیلمبرداری را میدهد و عوامل به ایتالیا برمیگردند. به گفتهی اکیسی ـ که اذعان داشته قصد ندارد از اعتبار فیلم یا کارگردان آن کم کند ـ آنتونیونی هرچه تصویر داشته را به اتاق تدوین میبرد و فیلمی مرموز و اسرارآمیز به نام آگراندیسمان خلق میکند، که به نظر اکیسی اثری ناتمام است.
البته با توجه به گفتههای آنتونیونی در مصاحبهای که سال 1969 با راجر ایبرت انجام داد، گفتههای اکیسی چندان هم اغراقآمیز به نظر نمیرسد، هرچند این ماجرا میتواند باب تازهای هم در بحث دربارهی هنرمند و خلق اثر هنری بگشاید. ایبرت مینویسد که هیچکسی نمیتواند دربارهی موضوع فیلم تازهی آنتونیونی ( در آن زمان زابرینسکی پوینت) حرف بزند. حتی خود او، آنتونیونی هم میگوید: «من هیچوقت دربارهی داستان فیلم خودم بحث نمیکنم. هیچوقت هم قبل از فیلمبرداری خلاصهای منتشر نمیکنم. اصلا چطور میتوانم؟ تا فیلم تدوین نشده باشد خودم هم هیچ نظری ندارم که فیلم دربارهی چیست. حتی شاید آن زمان هم نظری نداشته باشم. شاید فیلم فقط دربارهی حال و هوایی خاص یا بیانیهای دربارهی شیوهای از زندگی باشد. شاید اصلا طرح داستانی به معنای رایج آن نداشته باشد. من فورا خود را از فیلمنامه رها میکنم. شاید اصلا صحنههایی را فیلمبرداری کنم که اصلا قصد فیلمبرداریشان را نداشته ام؛ چیزهایی هست که سر صحنه به ذهن میرسد و آنها را بداهه ثبت میکنم. سعی میکنم خیلی به آنها فکر نکنم. بعد در اتاق تدوین فیلمهایی را که گرفته ایم بر میدارم و شروع به کنار هم گذاشتن آنها میکنم و فقط آن وقت است که شروع به پیدا کردن ایدهای دربارهی فیلم میکنم.»