بایگانی‌ها

شاهکاری قدرنادیده

شاهکاری قدرنادیده
شاهکاری قدرنادیده

 

مترجم: احسان بهادری فر

دنیای تصویرآنلاین- کتاب تبصره 22/Catch-22 به قلم جوزف هلر در سال 1961 منتشر شد و کارگردان فقید مایک نیکولز با اقتباس از این کتاب فیلمی به همین نام در سال 1970 ساخت. فیلمنامه را باک هنری اقتباس کرد و کمپانی پارامونت پیکچرز تهیه پروژه را برعهده گرفت. مایک نیکولز روز نوزدهم نوامبر سال 2014 درگذشت. به همین بهانه و به مناسبت سال روز درگذشت او مقاله‌ای از باربارا تپا لوپاک درباره شاهکار قدرنادیده مایک نیکولز و کتاب جوزف هلر در ادامه می خوانید.

درباره رمان

 

 

گرچه جوزف هلر دو نمایشنامه و پنج رمان دیگر نیز نوشته است (از جمله دنباله ای بر تبصره ی 22) اما هنوز هم تقریبا منحصرا برای اولین رمانش شناخته شده است، این رمان تحسین بالای دانشگاهیان و منتقدان را به همراه داشت و همچنین باعث به وجود آمدن مکتبی کلاسیک شد. این رمان به اثری ماهیت بخش برای نسل دهه ی شصت میلادی تبدیل شد که توصیفات اگزیستانسیالیستی پوچی زندگی و اعتراض یک نسل نسبت به جنگ و مأموریت را خلاصه می کند. 

هلر با طنز سیاه منحصر به فرد خود بر پایه ی سنت چنین رمان های جنگی در آمریکاهمانندنشان سرخ دلی ری و وداع با اسلحه می نوشت. تصویرگری او از جنگ تنها به نفرت انگیز بودن محض این پدیده نمی پردازد بلکه پوچی پرجنجالی را نشان می دهد که رمان های مذکور را دوباره تعریف می کند، بنابراین توانست بر آثار بعدی همانند سلاخ خانه ی شماره پنج کورت ونه گات اثر بگذارد. فضا و زمان تبصره 22 در پایان جنگ جهانی دوم متناوبا میان پایگاه نیروی هوایی ارتش آمریکا در جزیره ی ایتالیایی پیانوسا واقع در دریای مدیترانه وتعدادی فاحشه خانه در رم می گذرد. این رمان به رفتار مضحک و دیوانه وار بمب انداز یاغی سروان یوساریان و مجموعه ای عظیم و فراموش نشدنی از هم رزمانش توجه دارد. رمان طرح داستانی ساده ای دارد. 

 

داستان نسبت به روایت خطی، دارای الگوهای تکرار بیشتری است. روایت آن پیچیده و دورانی گفته شده، رمان از لحاظ زمان و زمینه به عقب و جلو پیچ می خورد و دیوار عظیمی از جنون انسانی و نظامی مؤثر را می آفریند که در آن یک نفر برای تعریفی عاقلانه تر از سیاست اعتراض در جهانی که حماقت حکمفرمایی می کند و برای در آغوش کشیدن زندگی در جهان مرگ می کوشد. خود هلر راهکارهای روایی خود را با راهکارهای فاکنر مرتبط می سازد: (از این راهکارها برای گفتن روایتی تکه تکه، تکمیل کند و آرام قسمت های قطع شده والقاء احساس بی زمانی استفاده کردم.) روایت سطحی اثر جزئیات تلاش های یوساریان را برای مقاومت در مقابل اوامر جنون آمیز سرهنگ کاسکارت  در خصوص افزایش تعداد عملیات های پروازی شرح می دهد. توصیفی در خصوص سابقه ی کاریکاتوری ژنرال های دیوانه که نمادی از سرمایه داری مشترک آمریکایی ( همانند شخصیت میلو مایندربایندر در رمان) و تعداد بسیار نیروهای همکار اوست که کاملا تحریک و تهییج شده بودند. در متن این اثر هلر به هجو مک کارتیزم، سوگندهای وفاداری، جنرال موتورز، محاکمه ی چمبرز هیس (محاکمه ی تاریخی دو تن از روزنامه نگاران و سیاست مداران آمریکایی به جرم جاسوسی برای شوروی سابق) و ده ها لحظه ی تاریخی دیگر جنگ سرد در دهه ی پنجاه میلادی می پردازد. 

 

در همین حال، هجو پیش بینانه ی اثر ظاهرا دهه ی بعدی را پیش بینی می کند: برای مثال روستایی ایتالیایی که نیروی هوایی ارتش آمریکا برای نجات، آن را باید تخریب کند، این عمل جهت تعریف تجربه ی ویتنام برای بسیاری از معترضان جنگ کاربرد دارد. در فلش بک های دورانی، تجربه ی یوساریان با کمدی عجیب و غریب و حوادث کابوس وار برای افزایش ترس به کار می رود و در پایان رمان تصمیمش برای فرار به سوئد به نظر اقدامی قهرمانانه می آید. عبارت “تبصره 22” که رمان را وارد واژگان آمریکایی کرده، به طور خاص پارادوکسی منطقی را توصیف می کند که اگر شما به قدر کافی عاقل هستید تا ادعای دیوانه بودن بکنید آنگاه نمی توانید دیوانه باشید. این رمان همچنین بیهودگی نه تنها بوروکراسی نظامی بلکه تجربه ی خود انسان را نیز نماد سازی می کند.

 

درباره فیلم

مایک نیکولز (که قبل تر دو اقتباس دیگر از چه کسی از ویرجینیا ولف می ترسد و فارغ التحصیل ساخته بود) از فیلمنامه ای از باک هنری بهره برد (خود هنری نیز نقش سرهنگ دوم کرن را در فیلم بازی کرد).

 به علت طولانی بودن، پیچیدگی و بذله گویی کاملا ادبی رمان، نیکولز لزوما اقتباس خود را کوتاه و دوباره ساماندهی کرد و بسیاری از شخصیت ها یا صحنه های محبوب خوانندگان را از قلم انداخت (خود هلر از عدم حضور بازجویی های مضحک اظهار ناراحتی کرد). نیکولز نیز وارد این جو فکری اواخر دهه ی شصت میلادی شد و تفسیر هزل مانند سیاسی هلر را به روز کرد برای مثال  شکوه سرهنگ کاسکارت دیوانه را با تصویر مشهور لیندن جانسن ارتباط داد. شاید نوآورانه ترین تغییر نیکولز تنظیم کردن فیلم به گونه ای بود که در ظاهر احتمالا فلش بکی وهمی است: آغاز شدن فیلم با چاقو خوردن یوساریان (الن آرکین)  از سوی فاحشه ی ناتلی که در پایان رمان رخ می دهد. بقیه ی روایت فیلم تا صحنه ی پایانی با بهبودی یوساریان از زخم چاقو آغاز می شود سپس از الگوی ظاهرا اتفاقی از ذهنی چند پاره تبعیت می کند، الگویی که از لحاظ تم و موضوع با صحنه ی آغازین درخشان نیکولز از تاریکی ساکت پیش از سحر مرتبط است که با صدای موتورهای بمب افکن بی 25 می شکند. 

 

نیکولز از پنج فلش بک هماهنگ و دقیق استفاده می کند که نشانگر جزئیاتی است که بر ترسناک بودن حادثه ای تکان دهنده می افزاید: (مرگ خون آلود تیرانداز اسنودن) جزئیاتی که ترس ناشی از ادراک یوساریان و وحشت غیرقابل اجتناب بشر از مرگ را تعریف می کند. بدین جهت فیلم به هم زمانی ای اشاره می کند که هلر در نثر ایجاد کرده، در نثری که عمل راوی و روایت همزمان روی داده است و روی خواهد داد. فیلم عمدتا نظرات منفی یا مختلطی را دریافت کرد. منتقدین احساس کردند که فیلم نتوانسته اعتبار رمان را حفظ کند (شاید ملاکی غیرممکن) و آن را در مقابل نثر روشن و ظریف انگارانه ی هلر، زمخت دانستند.

 

 بعضی از آنها نیز طول فیلم را خسته کننده توصیف کردند (گرچه خود رمان نیز طولانی و پیچیده بود). در بهترین عبارت فیلم را این گونه ستایش کردند: شاهکاری ناقص یا شکستی جالب. به صورت طعنه آمیز اقتباس رابرت آلتمن از رمان ریچارد هوکر به نام ام ای اس ایچ[1] در همان سال بیرون آمد و این فیلم (همانند اقتباس قبلی کوبریک، دکتر استرینج لاو) ظاهرا از لحاظ حساسیت طنز سیاه و تلخ هلر دارای جذابیت بیشتری از اثر نیکولز بود. این اثر از اقتباس هایی بود که در آغاز منتقدین را ناامید کرد (افرادی که اثری کمتر از تجربه ی خواندن یک دور دوباره ی رمان را نمی پسندیدند) اما با گذشت زمان اعتبار کسب کرد. حقیقتا مدیوم بصری نیکولز اجازه ی دستکاری درخشان زبان و منطقی را که ما را از کابوس زبانشناسی و عمده بذله گویی از دست رفته ی لفظی هلر آگاه می کند، نمی دهد که نتیجه ای اجتناب ناپذیر در انتقال از زبان به تصویر است. همینطور زبان اجازه ی نوعی الگوسازی روایی را می دهد که ساخت دوباره ی آنها در فیلم مشکل است. 

 

از سوی دیگر نیکولز و هنری دستیابی خود به روح طنز سیاه و تلخ متن را مدیریت کردند. آنچه که آنها از توطئه ی لفظی هزل آمیز هلر از دست دادند، تلاش کردند تا در انگیزش بصری ترس موجود در جنگ جبران کنند. تصویر فلینی مانند رم در فیلم با میلو مایندر بایندر شبیه یک نازی همانطور که در خیابان های سوت و کور می راند، اقتباسی عالی از توصیف هلر از موارد پایانی ترس یوساریان است.

 

 

[1] M A S H