رضا درستکار:علی معلم، منتقد سینما به مفهوم متعارفش نبود، یعنی مثل منتقدان نمینشست درباره چند و چون هنری و فنی فیلمی، مطلب بنویسد و آن را حرفه و یا امر مستمر کند برای خودش، و بعد اینطوری بهعنوان منتقد سینما شناخته شود.
راستش! علی زیاد هم به این جور نقدها و منتقدها اعتقادی نداشت و داشتن پشتوانه نظری در ادبیات سینمایی برایش یک اصل بود و …
اما علی، چیزی را به نقد فیلم در ادبیات سینمایی ایران اضافه کرد، که کمتر منتقدی چنین کاری را کرده و کمتر کسی آن را درک میکرد و میفهمید و هنوز هم.
حرفها و گفتههایش سر آثار اسپیلبرگ، بهویژه «فهرست شیندلر» و «مونیخ»، یا نگاهش به فیلمهای زینهمان، بهویژه «مردی برای تمام فصول» و «روز شغال» و یا فهمش از فیلمهای ریدلی اسکات بهویژه «ملکوت آسمانها» و «گلادیاتور» و …، علی را از جریان ادبیات صرف سینمایی حاکم بسیار فراتر میبرد و گاهی بدو شخصیت تحلیلگری با کنش سیاسی میداد، او همیشه یک طرف صحبتش با قدرت بود، و این فیلمها زمینه این گفتمان را فراهم میکردند …
علی معلم مردی شیکپوش، خوشبیان، و بلندبالا و زیبا بود، اما اینها که فضیلت نیست، فضیلت او پخته شدن در تجربههای زندگی، هموندی، انتخاب و نشست با جمعی اهل فکر و نگاهی بود که رفته رفته به هستی موضوعات و رابطه هنر، زندگی و سیاست پیدا کرده بود، و خودش را از دامنه به قله رسانیده بود؛ علی آنجا بود که نویسنده، منتقد، صاحب فکر و اساساً رعنا در این عرصه جلوه میکرد و بهطور رسمی شبیه خودش شده بود.
کاش در وانفسای روزگار ما، فرصتی بیشتر برای برای زیستن مییافت.