بایگانی‌ها

برای راحله

برای راحله
برای راحله

 

محمد جلیلوند: بخش مهمی از ملودرام های اجتماعی سال های اخیر در مناطق جنوب شهر یا حاشیه تهران گذشته و عموما از یک خط داستانی سرشار از تنش بهره می برند. دلیل آن هم موفقیت این قبیل آثار همچون: « ابد و یک روز»، «متری شیش و نیم» و …در گیشه و نیز جشنواره های داخلی و بعضا خارجی است. دقیقا جریانی خلاف جهت آثار اصغر فرهادی که طبقه متوسط را جامعه هدف قرار می دهد. فیلم سینمایی «ابلق» ساخته نرگس آبیار تازه ترین نمونه از این دسته آثار است که نمایش آن در جشنواره سی و نهم با استقبال خوبی از سوی مردم مواجه شده و بحث های زیادی هم در رسانه ها پیرامون آن شکل گرفته است.

آبیار در «ابلق» به سراغ قصه ای نه چندان تازه رفته و تلاش کرده تا از زاویه ای متفاوت به آن نگاه کند و برای این کار نخست به سراغ جغرافیای قصه رفته و محله‌ای را خلق کرده که سروشکل زورآبادی دارد. آن هم جایی حوالی فرحزاد که به فاصله چندصد متری آن برج های گرانقیمتی ساخته شده که قیمت یکی از آپارتمان های واقع در آن تمام زندگی آدم های ابلق را می خرد!  آبیار هم روی این اختلاف سطح در چند جا اشاره کرده که گاه بیش از اندازه به نظر می رسد. به خصوص تاکید روی سایه وسایل بازی شهربازی نزدیک محله که قرینه آن را چرخ و فلک دستی زهواردسته یک پیرمرد قرار داده است.

سکانس ابتدایی  به یکباره تماشاگران خود را به فضایی سرشار از تنش پرتاب می کند. تنشی که از خانه آغاز شده ودر محله هم امتداد پیدا می کند به گونه ای که آدم های ساکن در آن را داخل خود حل می کند.

آبیار با یک مقدمه چینی نه چندان طولانی شخصیت های محوری فیلمش -علی،راحله،شهلا،جلال و رحیم-را معرفی کرده، خواسته ها و نیازهایشان را مطرح کرده و روابط میانشان را شکل می دهد. تا اینکه در دقیقه چهل به نقطه عطف اول رسیده و قصه وارد مرحله تازه تری می شود. جایی که فیلمساز دایره بسته ای را برای راحله به عنوان قهرمان خود تدارک دیده و بار تنش حاکم بر داستان را بالا و بالاتر می برد. پرده میانی فیلمنامه با توجه به این که مدت زمان فیلم دو ساعت است، فرصت مناسبی را برای خلق چند داستانک پیرامون این خانواده در اختیار آبیار قرار داده که البته به نتایج چندان درخشانی منتهی نشده است. از نمونه های سردستی آن هم می توان به داستانک دوست جوان راحله (فیروزه) و علاقه شکل گرفته میان او و جوان هم محلی اش اشاره کرد. در یک چهارم پایانی، ریتم تندی بر فیلم حاکم شده و نقطه عطف دوم شکل می گیرد که تماشاگر را تحت تاثیر خود قرار می دهد. آبیار در پرداخت شخصیت های متعددی که در فیلم حضور دارند، بیشتر به سمت تیپ و تیپ-شخصیت رفته و در این مسیر از کلیشه ها نیز در طراحی شخصیت ها بهره گرفته است. علی را می توان کامل ترین شخصیت ابلق به حساب آورد که درست نوشته شده و در شکل دادنش از خصوصیات تیپیکال به بهترین شکل بهره گرفته است. راحله را هم می توان قرینه آن به حساب آورد که به خوبی تماشاگر را به سمت خود کشانده و به یک همذات پنداری تمام عیار وادار می کند.

آبیار که در فیلم قبلی اش «وقتی که ماه کامل شد» تسلط تکنیکی خوبی را به نمایش گذاشته بود، در ابلق تلاش کرده تا در دکوپاژ فیلمنامه و طراحی پلان ها، تنش زیادی را به وجود آورد. اما به نظر می رسد که در این مسیر گاه زیاده روی کرده و نماهای درشت فراوانش به لحاظ بصری مخاطب را آزار می دهد. برای مثال به سکانس تعقیب و گریزی که در محله و روی پشت بام ها رخ می دهد، نگاه کنید که روی پرده بزرگ سینما چشم تماشاگر را اذیت می کند. تیم دونفره الناز شاکردوست و هوتن شکیبا که در فیلم پیشین آبیار عالی ظاهر شده بودند، در ابلق هم جزو نقاط قوت آن به حساب می آیند. بازی درونی شاکردوست که با ته لهجه ترکی نیز همراه شده، شخصیتی را ساخته که برای تماشاگر ملموس و باورپذیر به نظر می رسد. در نقطه مقابل، شکیبا در نقش علی قرار دارد که لایه های درونی بیشتری داشته و روی مرز باریکی از عشق، خشونت و سادگی کودکانه حرکت کرده و کاملا متفاوت با نقش های پیشین خود ظاهر شده است.