بایگانی‌ها

بمب، یک عاشقانه!

بمب، یک عاشقانه!
بمب، یک عاشقانه!

محمد جلیلوند

دنیای تصویرآنلاین-تئاتر و سینما با وجود آن که به دو دنیای متفاوت تعلق دارند اما وجوه اشتراک زیادی دارند که مهمترین آن عنصری به نام تخیل است. موضوعی که بخش مهمی از سینمای جهان را معطوف خود کرده و بخش عمده ای از میلیاردها دلار فروش فیلم ها را رقم می زند. چیزی که در سینمای ایران عموما توجهی به آن نشده و چنان در چنبره ملودرام های تلخ اجتماعی فرو رفته که دیگر به عناصری از این دست توجهی نشان نمی دهد!

فیلم سینمایی «روزی روزگاری آبادان» ساخته حمیدرضا آذرنگ که در سینمای اهالی رسانه هم به نمایش درآمده، از معدود ساخته های سینمای ایران است که شکلی از تخیل با آن درآمیخته است. آذرنگ در نخستین تجربه کارگردانی اش به سراغ یکی از نمایش های بسیار موفق خود در دهه هشتاد رفته و تلاش کرده تا آن را به فیلمی جذاب تبدیل کند. همین امر نیز باعث شده تا نیمه نخست فیلم بسیار شبیه تئاتر شده و به اصطلاح قصه آن هم دیر راه بیفتد. قصه خانواده ای پنج نفره در آبادان اواخر اسفندماه سال 81 که همگی در تکاپوی فرا رسیدن نوروز هستند.

آذرنگ در پرده نخست فیلمنامه، شخصیت های خود را معرفی کرده و مسئله شان را به تماشاگر گوشزد می کند. در این بخش، عشق تم اصلی فیلم است که سهیله و نصیر کم سن و سال را درگیر خود کرده و لحظات بامزه ای را خلق می کند. در آن سمت ماجرا، مصیب پدر خانواده قرار دارد که همچنان درگیر مسئله ای است که به نوعی خانواده اش را تحت تاثیر قرار داده است. رابطه صبری و مصیب به عنوان زن و شوهرهایی با تجربه زندگی مشترک بیست ساله، کاملا باورپذیر از کاردرآمده و در عین حال خالی از وجوه نمایشی هم نیست.

تصمیمی که صبری برای سال بعد گرفته را می توان نقطه عطفی مناسب برای پرده نخست به حساب آورد. از دقیقه چهل، روزی روزگاری آبادان که اسم چندان مناسبی هم برایش انتخاب نشده با یک چرخش ناگهانی روبرو شده و تغییر شکل می دهد. به این ترتیب که فضای رئال قصه جای خود را به فضایی کاملا سوررئال داده و قصه در این مسیر به راه خود ادامه می دهد. ایده فرود آمدن بمبی عمل نکرده که از سوی آمریکایی ها به سمت عراق پرتاب شده و به اشتباه روی سقف خانه مصیب فرود آمده، شخصیت دیگری را به فیلم اضافه کرده که چیزی جز خود بمب نیست!

بمبی که انگلیسی حرف زده و از بین اعضای خانواده تنها با سهیله که اندکی زبان می داند، ارتباط کلامی برقرار می کند! در اینجا آذرنگ روی ضدجنگ بودن قصه خود تاکید بیشتری کرده و از روزهای سختی که در این شهر بر صبری و مصیب و فرزندانشان گذشته، می گوید. به موازات آن و با توجه به فضای سوررئال حاکم بر فیلم، شاهد اتفاق هایی هستیم که با این فضا جفت و جور درمی آید. برای مثال می توان به زنگ خوردن تلفن خانه در حالی که قطع به نظر می رسد، اشاره کرد. آذرنگ برای کاستن از تلخی حاکم بر داستان که تنها در پذیرایی خانه ای محقر می گذرد، شوخی های زیادی را خلق کرده که بخش مهمی از آن در دیالوگ های بین بمب و سهیله نهفته است!

طنزی تلخ در فضایی ملتهب که در نهایت به نقطه عطف دوم رسیده و روی مفهومی بزرگ به نام خانواده تاکید می کند. آذرنگ از تجربه طولانی بازیگری اش در روزی روزگاری آبادان به بهترین شکل بهره گرفته و بخش مهمی از بار دراماتیک فیلمنامه اش را به دوش آنها انداخته است. محسن تنابنده انتخابی فوق العاده برای ایفای نقش مصیب بوده و ریزه کاری های زیادی که بخش مهمی از آن مربوط به زبان بدن است را در این نقش آفرینی به کار گرفته است. اما فاطمه معتمدآریا در نقش صبری آنچنان که باید ندرخشیده و با وجود آن که از استانداردهای همیشگی اش در بازیگری چندان فاصله نگرفته، خوب لهجه نگرفته و صبری کاملا باورپذیری را خلق نکرده است. دو بازیگر جوان فیلم هیراد آذرنگ و الهام شفیعی در نقش های نصیر و سهیله نیز به خوبی به باور تماشاگران خود نشسته و یکدستی کار گروه بازیگران فیلم را برهم نزده اند.