بایگانی‌ها

هزارتوی داااااالی/بررسی فیلم داااااالی ساخته کوئنتین دوپیو

پویا هاشم‌پور

فیلم تازه‌ی کوئنتین دوپیو قرار است تا تصویری ذهنی از یکی از بزرگ‌ترین هنرمندان تاریخ باشد. سوژه مورد نظر سالوادور دالی است. با پدیده‌ی پیچیده‌ای مواجه می‌شویم که دقیقا مانند سبک و سیاق کاری دالی گاه از فرط پیچیدگی عذاب‌آور است.
ابتدا باید به این اشاره کرد که مواجهه‌ی دوپیو با سالوادور دالی را از فیلتر ژانر زندگی‌نامه‌ای مانند دیگر مصداق‌های این ژانر نیست. دوپیو قرار است تا با نگاه شخصی خود سالوادور دالی را برانداز کند نه آن نقل‌هایی که از او در طول تاریخ مشهور شده‌اند. راجر ایبرت در باب ژانر زندگی‌نامه‌ای این‌طور بیان می‌کند: کسانی که در جستجوی حقیقت یک مرد از فیلم زندگی‌اش هستند، ممکن است آن را از مادر بزرگ مهربان او بجویند.
دیدگاه ناظر دوپیو درباره این مسئله قرار نیست ساده و سرراست باشد اما چیزی که بیش از این فیلم را سخت‌تر کرده و تحلیل آن را دشوار می‌سازد این است که کوئنتین دوپیو سوژه‌ای ذاتا بسیار پیچیده‌ را برای این کار انتخاب می‌‌کند و این یعنی برخورد پیچیده با یک پدیده (فرد) پیچیده.
دوپیو برای این کار داستانش را از دید دختر روزنامه‌نگاری بیان می‌کند که آرزو دارد از سالوادور دالی یک مصاحبه داشته باشد. پس از بک کش و قوس نهایتا دالی مصاحبه را به شرطی قبول می‌کند که چاپی نباشد بدکه با یک دوربین بسیار بزرگ فیلمبرداری شده و تبدیل به یک فیلم شود.
دوپیو همه چیز را به استهزا می‌گیرد. آخر مگر از یک هنرمند سوررئال چه چیزی در مورد هنرش می‌توان پرسید؟ او باید چه جوابی بدهد تا منطقی باشد؟ نتیجه این می‌شود که به سبک و سیاق خیلی از هنرمندان این سبک هنرمند از مواجهه با سوال طفره رفته و بازی را عوض کند. بونوئل هم در مواجهه با سوالاتی که از او می‌شد همین کارها را می‌کرد. همین‌ چیزهاست که زمینه‌ساز کمدی درون فیلم می‌شود. موقعیت فیلم مثل روان‌‌کاوی است که بیمارش را برای درمان، دعوت به یک مکاشفه از سرگذشتش می‌کند اما در طول مکالمه او و بیمار جای آن‌ها عوض می‌شود و حالا بیمار است که تبدیل به روان‌شناس شده و دکترش را روانکاوی می‌کند. به عبارتی دیگر دالی در خلل ساخت فیلم خودش توسط دیگران همه را فیلم کرده است. از یک جایی به بعد داستان فیلم داستان زندگی دالی نیست بلکه داستان زندگی دختر روزنامه‌نگاری است که می‌خواهد درباره دالی فیلم بسازد اما دالی او را در خود محو می‌کند که این تعبیر به شکل کنایه‌واری در سکانس آخر فیلم قابل ارزیابی است.
موقعیت‌های فیلم دیوانه‌وار است. دوپیو یک ادای دین را برای دالی در نظر دارد پس طبق سبک او همه چیز باید مبهم و افسارگسیخته باشد اما از سمت دیگر برای اینکه این فیلم‌ساز فیلم را مال خود کند و از زیر سایه سالوادور دالی در بیاورد تلاش می‌کند تا روایتش را در کالبد دالی فرو نبرد و تنها کسی باشد که برخلاف کاراکترهای فیلم توسط دالی محو نمی‌شود. شاید دلیل اینکه نقش دالی را در فیلم بین چند نفر تقسیم می‌کند همین باشد. چهره سالوادور دالی به واسطه بازیگران مختلف مدام در طول فیلم در حال تغییر است و این کار فارغ از رویکرد سوررئال فیلم‌ساز یک تلاش برای غرق نشدن در سوژه و ساخت یک فیلم جدید به لحاظ شکل و شمایل و ساختار از طیف ژانر زندگی‌نامه‌ای است.
در جایی از فیلم در یک مهمانی و بر سر میز شام یک کشیش خوابش را برای دالی تعریف می‌کند و مخاطب شاهد بر تصاویر می‌شود. وقتی که روایت و تصاویر خواب کشیش تمام شد به سر میز شام برمی‌گردیم و کشیش با گفتن جمله همان موقع از خواب بیدار شدم به ماجرا پایان می‌دهد. دالی با راننده‌اش سوار ماشین می‌شوند تا از مهمانی به خانه برگردند. آن‌ها در مسیر با یک کامیون تصادف می‌‌کنند و ماشینشان آتش می‌گیرد. بعد از این نما دوباره به سر میز شام برمی‌گردیم و کشیش دوباره می‌گوید اون وقت بود که از خواب پریدم. این قضیه آن قدر در طول فیلم تکرار می‌شود که جنبه آزار پیدا می‌کند. به سان مولفه‌های تابلو‌های دالی رویایی درون یک رویای دیگر. از این روست که دست و پنجه نرم کردن با این اثر سخت، مبهم و پیچیده است گویی که درون یک هزارتو گیر افتاده باشید.